- بشنواندن(گَ تَ)
شنواندن. شنوانیدن:
چشم احسان بی بصر مانده ست تا روزی کجا
بشنواند کلک تو گوش مکارم را صریر.
سنایی.
رجوع به شنواندن شود، دیده و دانسته. (برهان) (ناظم الاطباء) (سروری) ، آشفته و پریشان، کارسازی کرده. (برهان) (ناظم الاطباء). کارگزارد. (سروری) ، دیوانه و دل زده. (مؤید الفضلاء) ، کارآزموده و دانا. (ناظم الاطباء). بینا، متحیر و درمانده شده، گشته. رجوع به شعوری ج 1 ورق 209 و پشولیدن شود
چشم احسان بی بصر مانده ست تا روزی کجا
بشنواند کلک تو گوش مکارم را صریر.
سنایی.
رجوع به شنواندن شود، دیده و دانسته. (برهان) (ناظم الاطباء) (سروری) ، آشفته و پریشان، کارسازی کرده. (برهان) (ناظم الاطباء). کارگزارد. (سروری) ، دیوانه و دل زده. (مؤید الفضلاء) ، کارآزموده و دانا. (ناظم الاطباء). بینا، متحیر و درمانده شده، گشته. رجوع به شعوری ج 1 ورق 209 و پشولیدن شود
