جدول جو
جدول جو

معنی بشستن - جستجوی لغت در جدول جو

بشستن(زَ دَ)
نشستن نقیض ایستادن. (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی نشستن. (آنندراج). نشستن نقیض برخاستن. (از هفت قلزم). گویا لهجه ای است در نشستن. رجوع به نشستن شود
لغت نامه دهخدا
بشستن(بَ تَ)
شستن. (از هفت قلزم). شستن و پاکیزه کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به شستن شود
لغت نامه دهخدا
بشستن
شستن، در سانسکریت سنا snaa گفته می شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بشکستن
تصویر بشکستن
شکستن، با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن، مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن، قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن، کم کردن ارزش چیزی یا کسی، ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن، چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس، چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار، مغلوب شدن، از میان رفتن، کاهش یافتن، کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
قرار گرفتن انسان یا حیوان بر روی سرین خود، تمرگیدن
ساکن بودن، اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ / تِ شُ دَ)
رستن. روئیدن و سبز شدن. رجوع به رستن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ گَ دی دَ)
رستن. رهایی یافتن. رها شدن. خلاص شدن. مستخلص شدن. نجات یافتن. تخلص:
گمان برد کز بخت وارون برست
نشد بخت وارون از آن یک بدست.
ابوشکور.
تنی چند از موج دریا برست
رسیدند نزدیکی آبخست.
عنصری.
و رجوع به رستن شود.
- برستن از، رها شدن از. نجات یافتن از. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ شُ دَ)
جستن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
آرام شدن، جاگرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجستن
تصویر بجستن
جستن، طلب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکستن
تصویر بشکستن
خاموش کردن، مغلوب کردن، شکست دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
((نِ شَ تَ))
در جایی قرار گرفتن، ضد ایستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
جلوس کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
اجلس
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
Perch, Seat, Sit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
se percher, s'asseoir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
앉다 , 앉다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
بیٹھنا , بیٹھنا , بیٹھنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
เกาะ , นั่ง , นั่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
לשבת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
止まる , 座る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
栖息 , 坐
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
kukaa, keti
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
বসা , বসা , বসা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
tüneklemek, oturmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
bertengger, duduk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
बैठना , बैठना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
posarsi, sedersi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
zitten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
сідати , сидіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
усесться , сидеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
usiąść, siedzieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
posarse, sentarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
empoleirar-se, sentar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
sich niederlassen, sitzen
دیکشنری فارسی به آلمانی