معنی بشرحه - جستجوی لغت در جدول جو
بشرحه
بشرح خود
بشرح خود
تصویر بشرحه
فرهنگ لغت هوشیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر بشرحها
بشرحها
بشرح خود (برای مونث)، بشرح آنها بشرحشان (برای جمع) : (القابی که شایسته شان انسانست بشرحها مسطور می افتاد)
بشرح خود (برای مونث)، بشرح آنها بشرحشان (برای جمع) : (القابی که شایسته شان انسانست بشرحها مسطور می افتاد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بشرطه
بشرطه
بشرط خود باشرطش
بشرط خود باشرطش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بارحه
بارحه
دوش دیشب دوش شب گذشته. یا بارحه اولی. پرندوش پریشب
دوش دیشب دوش شب گذشته. یا بارحه اولی. پرندوش پریشب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بارحه
بارحه
((رِ حِ))
دوش، شب گذشته
دوش، شب گذشته
فرهنگ فارسی معین
تصویر بشره
بشره
ظاهر پوست آدمی، روی پوست بدن انسان
ظاهر پوست آدمی، روی پوست بدن انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر شرحه
شرحه
قطعه گوشت پاره گوشت. یا شرحه شرحه. پاره پاره قطعه قطعه
قطعه گوشت پاره گوشت. یا شرحه شرحه. پاره پاره قطعه قطعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر شرحه
شرحه
شَرحِه
قطعۀ گوشت، پارۀ گوشت
شرحه شرحه: پاره پاره، قطعه قطعه
قطعۀ گوشت، پارۀ گوشت
شرحه شرحه: پاره پاره، قطعه قطعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بشره
بشره
ظاهر پوست بدن، روی پوست بدن انسان، روی، چهره
ظاهر پوست بدن، روی پوست بدن انسان، روی، چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویر بشره
بشره
((بَ شَ رِ))
بیرونی ترین بخش پوست گیاهان، بخش سطحی پوست بدن جانوران و انسان
بیرونی ترین بخش پوست گیاهان، بخش سطحی پوست بدن جانوران و انسان
فرهنگ فارسی معین
تصویر شرحه
شرحه
((شَ حَ یا حِ))
پاره گوشت
پاره گوشت
فرهنگ فارسی معین