جدول جو
جدول جو

معنی بشر - جستجوی لغت در جدول جو

بشر
انسان، مردم خوبروئی، گشاده روئی
تصویری از بشر
تصویر بشر
فرهنگ لغت هوشیار
بشر
آدمی
تصویری از بشر
تصویر بشر
فرهنگ واژه فارسی سره
بشر
((بَ شَ))
مردم، آدمی، انسان
تصویری از بشر
تصویر بشر
فرهنگ فارسی معین
بشر
((بِ))
گشاده رویی، خوشرویی
تصویری از بشر
تصویر بشر
فرهنگ فارسی معین
بشر
انسان، مردم، آدمی
تصویری از بشر
تصویر بشر
فرهنگ فارسی عمید
بشر
نکورویی، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، مباسطت، تحتّم، بشاشت، تازه رویی، تبذّل، طلاقت، مباسطه، روتازگی، هشاشت، انبساط، ابرو فراخی
تصویری از بشر
تصویر بشر
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مردمی مژده دادن مژده منسوب به بشر انسانی: ضعف بشری عقول بشری. مژده دادن، مژده مژدگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشره
تصویر بشره
ظاهر پوست آدمی، روی پوست بدن انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشرط
تصویر بشرط
مشروط، با عهد و پیمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشری
تصویر بشری
(دخترانه)
بشارت، مژده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بشره
تصویر بشره
ظاهر پوست بدن، روی پوست بدن انسان، روی، چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشری
تصویر بشری
((بُ را))
مژده دادن، مژده، مژدگانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشره
تصویر بشره
((بَ شَ رِ))
بیرونی ترین بخش پوست گیاهان، بخش سطحی پوست بدن جانوران و انسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشری
تصویر بشری
مژده دادن، مژده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبشر
تصویر تبشر
مرغ انجیر خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبشر
تصویر مبشر
بشارت دهنده، مژده دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبشر
تصویر مبشر
خبر خوش رساننده، مژده دهنده، نویدگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبشر
تصویر مبشر
((مُ بَ شِّ))
مژده دهنده، بشارت دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبشر
تصویر مبشر
((مُ بَ شَّ))
بشارت داده شده، مژده داده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبشر
تصویر مبشر
بشارت داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشریت
تصویر بشریت
انسانیت، مردمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشرطها
تصویر بشرطها
بشرط خود (مونث)، بشرط آنها بشرطشان . یا بشرطها و شروطها. بشرطها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشرطه
تصویر بشرطه
بشرط خود باشرطش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشردن
تصویر بشردن
فشردن، محصور ساختن تنگ گرفتن کسی را در حصار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشرحها
تصویر بشرحها
بشرح خود (برای مونث)، بشرح آنها بشرحشان (برای جمع) : (القابی که شایسته شان انسانست بشرحها مسطور می افتاد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشرحه
تصویر بشرحه
بشرح خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشر دوستی
تصویر بشر دوستی
انسان دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
مردمدوست کسی که نوع بشر را مطلقا دوست داشته باشد دوستار مردم انسان دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشریت
تصویر بشریت
انسان بودن، انسانیت، مردمی، نوع انسان، تمام انسان ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشریت
تصویر بشریت
((بَ شَ یَّ))
وضع یا کیفیت بشر بودن، نوع انسان، مجموعه انسان ها، منش یا رفتار انسانی، انسانیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشردوستی
تصویر بشردوستی
محبت داشتن نسبت به آدمیان، دوست داشتن نوع بشر، انسان دوستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشردوستانه
تصویر بشردوستانه
((~. نِ))
دارای روش و شیوه دوست داشتن انسان ها، نوع دوستانه، انسان دوستانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
Humanitarian
دیکشنری فارسی به انگلیسی
гуманитарий
دیکشنری فارسی به روسی