جدول جو
جدول جو

معنی بشر

بشر(بِ)
طلاقت وجه و بشاشت آن. (از اقرب الموارد). ملاقات کردن کسی را بگشاده رویی. (منتهی الارب). برخورد نیکوو گشاده رویی. (از معجم البلدان). تازه رویی. (از مؤید الفضلاء) : از جبین سلطان آثار بشر و انطلاق و مکارم اخلاق معاینه دیدند. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا