- بشخور
- نیم خورده آب چهار پایان
معنی بشخور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نصیب، بهره، جای اقامت و زندگی کردن
روزی، بهره، نصیب، قسمت، جای زیست و اقامت، جای آب خوردن یا آب برداشتن در کنار چشمه یا رودخانه، برای مثال از این پس نه آشوب خیزد نه جنگ / به آبشخور آیند میش و پلنگ (فردوسی - ۲/۲۸۶)
باز مانده آب در ظرفی که از آن آب خورده باشند سوء ر بشخور پیش خور
شریک، بهره ور
کسی که دارو را بزحمت و اکراه خورد، دارویی که بواسطه طعم تلخ و بد مزگی با کراه خورده شود
بهره ور، بهره بر، شریک، انباز
دارویی که به واسطۀ تلخی و بدمزگی به اکراه و سختی خورده شود
یک بخش از هفت بخش زمین اقلیم: کنیزک گفت: بقا باد پادشاه دادگر و خسرو هفت کشخور را در داد فرمایی و مملکت آرایی. (سند باد نامه)
عمل بعض جانوران که خوراک خود را نیم جویده فرو برند و سپس آنرا از راه مری بدهان باز گردانند و دوباره جوند
باقی ماندۀ آب در ظرفی که از آن آب خورده باشند، پیش خوار، پیش خور
نفرین، دعای بد
هر چیزی که برنگ خاکستر باشد
دارای اشتهای زیاد برای غذا، با اشتها، پرخور
بخور و نمیر: مقدار بسیار کم غذا یا پول که به سختی خوراک و معاش شخص را تامین می کند، خوراک اندک
بخور و نمیر: مقدار بسیار کم غذا یا پول که به سختی خوراک و معاش شخص را تامین می کند، خوراک اندک
رنگ خاکستری سیر، تیره رنگ، هر چیزی که به رنگ خاکستر باشد
بخار آب گرم، در پزشکی دارویی که آن را جوشانده و بخارش را استنشاق می کنند، هر مادۀ صمغی که آن را برای ایجاد بوی خوش در آتش می ریزند
بخور مریم: در علم زیست شناسی گل نگون سار
بخور مریم: در علم زیست شناسی گل نگون سار
((بِ یا بُ))
فرهنگ فارسی معین
هر ماده ای که در آتش ریزندو بوی خوش دهد، صمغ درخت روم که بخور آن خوشبو است، در فارسی، هر دارویی که جوشانده و بخار آن استشمام گردد، بخار آب گرم یا داروی جوشانده که برای مرطوب کردن و ضدعفونی کردن هوا مورد استفاده
لعن، نفرین، دعای بد
جایی از رود یا نهر یا حوض که از آن آب توان برداشت و خورد آبشخوار مشرب منهل آبخور، ظرف آبخوری، منزل مقام موطن، نصیب قسمت، سرنوشت