جدول جو
جدول جو

معنی کشخور

کشخور((کِ وَ))
کشور، یک بخش از هفت بخش زمین، اقلیم
تصویری از کشخور
تصویر کشخور
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کشخور

کشخور

کشخور
یک بخش از هفت بخش زمین اقلیم: کنیزک گفت: بقا باد پادشاه دادگر و خسرو هفت کشخور را در داد فرمایی و مملکت آرایی. (سند باد نامه)
فرهنگ لغت هوشیار

کشخور

کشخور
کشخر: بقا باد پادشاه دادگر خسرو هفت کشخور را در داد فرمایی و مملکت آرائی. (از سندبادنامه چ اسلامبول ص 218 ص 5). محتمل است کلمه صورتی از کشور باشد. رجوع به کشخر شود
لغت نامه دهخدا

نشخور

نشخور
عمل بعض جانوران که خوراک خود را نیم جویده فرو برند و سپس آنرا از راه مری بدهان باز گردانند و دوباره جوند
فرهنگ لغت هوشیار

بشخور

بشخور
بشخوار. نیم خورده و بازمانده آب دواب را گویند و به عربی سؤر خوانند. (برهان). آبی که از دواب بازماند در وقت خوردن و به عربی سؤر نامند. (سروری). مؤلف انجمن آرا و بنقل از آن آنندراج پس از نقل عبارت برهان آرند: بظن مؤلف بازماندۀ آب و علف دواب است که پیش خورده باشد و آن دراصل پیشخور بوده که به عربی سؤر گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (شعوری ج 1 ورق 214). سؤر یعنی بازماندۀ آب در ظرفی که از آن آب خورده باشند. (ناظم الاطباء: بشخوار). آبی که از دواب بازمانده در وقت خوردن و به عربی سؤر گویند. (سروری). رجوع به بشخوار شود
لغت نامه دهخدا

کشاور

کشاور
دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 66500 گزی جنوب خاوری مراغه در مسیر شوسۀشاهین دژ به میاندوآب. با 764تن سکنه. آب آن از زرینه رود و دو چشمه و محصول آن غلات و چغندر و بادام و حبوبات و شغل اهالی زراعت است. راه آن شوسه و مرکز دهستان آجرلو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

کشمور

کشمور
نام صحرائی است و بعضی گویند نام جائی و مقامی است درحوالی دشت مور. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کیخور

کیخور
گنج و خزانه. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

نشخور

نشخور
نشخوار. (از برهان قاطع). نشخار. (جهانگیری) ، بعضی مکرر خائیدن و چانه بر هم زدن شتران و گوسفندان را نیز گفته اند فروبردۀ خود را. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا