جدول جو
جدول جو

معنی بشار - جستجوی لغت در جدول جو

بشار
رودخانه، از ناحیۀ رستم ممسنی سرچشمه گیرد. آبش شیرین و گواراست. آب چشمۀ گنج گان و چشمۀ براق کمهر بهم پیوسته در قریۀ پاسیج ناحیۀ تل خسروی کهکیلویه بآب چشمۀ سرتابه پیوسته و رود خانه تل خسروی شود. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
بشار
(بُ)
مردم فرومایه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بشار
(بَشْ شا)
ابن برد عقیلی (متوفی بسال 167 هجری قمری). مکنی به ابومعاذ. چون در کودکی گوشواره به گوش میکرد وی را مرعّث نیز لقب دادند. ابن ندیم در ص 227 گوید: شعر او در یکجا جمع نشده ومن در حدود هزار ورق آن را دیده ام و کسانی منتخباتی از اشعار وی را جمع کرده اند. ابن خلکان در ج 1 ص 88 او را بتفصیل معرفی کرده است و گوید صاحب اغانی نام شانزده پشت وی را یاد کرده که همگی نامشان فارسی است. وی متهم به زندقه شد و به خانه اش درآمدند و کتابهایش را تفتیش کردند و چیزی نیافتند با اینهمه بنا به فرمان مهدی عباسی وی را که نود سال داشت هفتاد تازیانه زدند و بزیر شلاق درگذشت. و خوندمیر در حبیب السیر همین مضمون را آورده و اضافه کرده که بعضی گویند وی یکی از اعیان روزگار را هجو کرده بوده و بدان سبب اورا بقتل آوردند. از جملۀ اشعارش دو بیت زیر است:
یا قوم اذنی لبعض الحی عاشقه
والاذن تعشق قبل العین احیانا
(از حبیب السیر چ 1333 هجری شمسی چ خیام).
ابن الندیم وی را از رؤسای متکلمین زنادقه (مانویه) دانسته که به مسلمانی تظاهر میکرده است و از اشعار وی هزار ورق دیده است. (ابن الندیم ص 227). دکتر صفا در تاریخ ادبیات خود آرد: وی از جملۀ بزرگترین شعرای ایرانی است که در تغییر سبک شعر عربی اثر بین و آشکاری دارد بشار بن برد (متوفی 167 هجری قمری) از شاهزادگان تخارستان است که در کودکی باسارت بمیان بنی عقیل بن کعب آمد و در میان آنان تربیت شد وی که پیشرو شعرای محدثین شمرده میشود در تفاخر به نسبت خود و تحقیر عرب و وصف جواری و کنیزکان و اظهار بزندقه و هجو و آوردن تشبیهات و استعارات دقیق و حکم و امثال مشهور است. رجوع به تاریخ ادبیات صفا ج 1 ص 21، 167 و ج 2 ص 415 شود. نام بشار در ادبیات فارسی بسیار آمده هدایت، در مجمعالفصحاء ویرا با بشار مرغزی اشتباه کرده است. رجوع به بشار مرغزی شود:
دهاد ایزد مرا در نظم شعرت
دل بشار و طبع ابن مقبل.
منوچهری.
کو، حطیئه، کو، امیه، کو، نصیب و کو، کمیت
اخطل و بشار برد، آن شاعر اهل یمن.
منوچهری.
بدین قصیده که یکسر غرائب و غرر است
سزد که خوانی صد چون لبید وبشارم.
خاقانی.
و رجوع به ثمارالقلوب چ 1336 هجری قمری قاهره ص 138 و قاموس الاعلام ترکی ج 2، المرصع ص 61، ضحی الاسلام جزء 3، العقدالفرید ج 1 و 2 و 3 و 6 و 7، کتاب التاج ص 86، الوزراء ص 117، عیون الاخبار ج 1 و 2 و 3 و 4 جوالیقی، البیان و التبیین ج 1 و 3، الجماهر، الموشح چ 1343 قاهره ص 246، معجم الادباء ج 1، لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی، الاعلام زرکلی ج 1، الذریعه ج 9، تاریخ الخلفا، مزدیسنا، امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1539 و صص 23- 25 شود
لغت نامه دهخدا
بشار
(بَ / بِ)
گرفتار و پای بند. (برهان) (از جهانگیری). عاجز و گرفتار و اسیر و محبوس. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 202). خسرو دهلوی بمعنی عاجز و گرفتار گفته:
بشر مباد که گردد بدست حرص اسیر
مگس مباد که ماند میان شهد بشار.
هر ضعیفی که جهد از پای بند آب و گل
پیل بیچاره شود چون در وحل گردد بشار.
امیرخسرو دهلوی (از جهانگیری و انجمن آرا و سروری و رشیدی).
امروز بت پرستان هستند بیگمان
در بیشه ها خزیده و در غارها بشار.
مسعودسعد.
لغت نامه دهخدا
بشار
(بَ)
ابن عدی بن عمرو بن سوید طائی معنی. اسلام و جاهلیت را دریافت و شعر وی در الاصابه قسم سوم حرف باء آمده است. رجوع به الاصابه ج 1 ص 177 شود، تازه روی و شادمان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، به لطف کلام و تازه رویی وگشادگی پیشانی پیش آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
ابن ذراع الفیاس معاصر وکیع. محدث است و از جابر جعفی روایت کند. (یادداشت مؤلف) ، موی گردن اسب. (مؤید الفضلاء). رجوع به بش شود، ناقص و فرومایه. (مؤید الفضلاء).

ابن ایوب ناقط (نقطه گذار). از قراء قرآن بوده و سجستانی با واسطه ازوی روایت دارد. رجوع به المصاحف ص 103 به بعد شود
ابن بشر. یکی از شعرای عربست و شعرش در عیون الاخبار ابن قتیبه آمده است. رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 183 س 15 شود
لغت نامه دهخدا
بشار
(بَ)
گله بان قیصر روم. (از شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
بشار
گرفتار وپای بند، عاجز، محبوس
تصویری از بشار
تصویر بشار
فرهنگ لغت هوشیار
بشار
((بَ))
زرکوب، سیم کوفت
تصویری از بشار
تصویر بشار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بشارت
تصویر بشارت
مژده، خبر خوش، خبر مسرت آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشاره
تصویر بشاره
مسرور شدن بچیزی، شاد شدن وشاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
مژدگانی، خبر خوش، نوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
((بَ رَ))
خبر خوش دادن، نوید دادن، مژده، خبر خوش، نکویی، جمال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
نوید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
Annunciation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
annonce
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
pemberitahuan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
بشارت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
সুসংবাদ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
tangazo la kuzaliwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
müjdeleme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
수태 고지
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
受胎告知
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
בשורה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
शुभ संदेश
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
zwiastowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
การประกาศข่าวดี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
verkondiging
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
anunciación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
annunciazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
anunciação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
报喜
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
благовіщення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
Verkündigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بشارت
تصویر بشارت
благовещение
دیکشنری فارسی به روسی
بشارت، خبر خوب
دیکشنری اردو به فارسی