جدول جو
جدول جو

معنی بسنی - جستجوی لغت در جدول جو

بسنی
(بُ)
یکی از جمهوریهای متحد یوگسلاویست با 52000 متر مربع وسعت و 3101000 تن جمعیت اسلاو. پایتخت آن بسنه سرای یا سراژوو میباشد. این شهر با معاهدۀ برلن سال 1878 میلادی جزو عثمانی بود و سپس بوسیلۀ اتریش و هنگری اشغال و منضم بدان کشور گردید. در سال 1918م. مستقل و با صربستان متحد شد و حکومت صرب، کروات و اسلاون ’یوگوسلاوی’ را تشکیل داد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بانی
تصویر بانی
(پسرانه)
به وجود آورنده، عبری نام مردی از نسل جاد که از شجاعان زمان داوود (ع) بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حسنی
تصویر حسنی
(دخترانه)
نیک، پسندیده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اسنی
تصویر اسنی
بلندتر، عالی تر، رفیع تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بستی
تصویر بستی
از مردم بست، مربوط به بست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بانی
تصویر بانی
بنا کننده، سازنده، بنیان گذار، مؤسس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسدی
تصویر بسدی
به رنگ بسد، سرخ رنگ، تهیه شده از بسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسنی
تصویر کسنی
کاسنی، گیاهی خودرو با برگ های کرک دار، ساقه ای کوتاه و گل های آبی که ریشه، برگ و دانۀ آن مصرف دارویی دارد، تلخک، تلخ جوک، تلخ جکوک، انگوپا، انوپا، هندبید، هرگاه دانه های تلخ آن با گندم مخلوط و آرد شود طعم آرد را تلخ می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بستنی
تصویر بستنی
نوعی خوراک منجمد که از شیر، شکر، تخم مرغ و مواد دیگر تهیه می شود
قابل بستن، درخور بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینی
تصویر بینی
عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود، کنایه از کبر، غرور
بینی کردن (زدن): کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مثال هرکسی کاو از حسد بینی کند / خویش را بی گوش و بی بینی، کند (مولوی - ۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وسنی
تصویر وسنی
هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، نباغ، بناغ، اموسنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بگنی
تصویر بگنی
نوشابه ای که از برنج، ارزن یا جو تهیه می شود، نوعی شراب، بوزه، برای مثال مست گشتم ز جرعۀ بگنی / شد مزاجم ز بنگ مستغنی (نزاری - مجمع الفرس - بگنی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قسنی
تصویر قسنی
پارسی تازی گشته کاسنی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسنی
تصویر کسنی
کاسنی: (روایح کرمت با ستیزه رویی طبع خواص نیشکر آرد مزاج کسنی را)، (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
به مانک هوو پارسی است خواب آلوده: زن، چشم خفته: زن چرتی چرتباره زنی که بازن دیگر در شوهرمشترک باشند هوو بنانج (دوستانم همه ماننده وسنی شده اند همه زانست که بامن نه درم ماند ونه زر) (عسجدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسنی
تصویر تسنی
برگشتن، دگر شدن، نرمکاری، افسون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسنی
تصویر حسنی
زن نیکو، زن نیک تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
تنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانی
تصویر بانی
بر پا کننده ساختمان، بنا کننده، سازنده، موسس و پایه گذار
فرهنگ لغت هوشیار
عضو بدن انسان و حیوانات میباشد که در بالای دهان قراردارد و با آن نفس کشیده میشود و بو استشمام میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسنی
تصویر اسنی
برتر بلندتر سنی تر ارفع عالیتر بلندتر اعلی، روشنتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسوی
تصویر بسوی
بسمت بطرف بمقابلبجهت، بعلت برای. توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسند
تصویر بسند
بقدر کفایت کافی، کامل تمام، شایسته سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسنج
تصویر بسنج
خشکی پوست صورت
فرهنگ لغت هوشیار
بهار هندوستان که از تحویل آفتاب به برج دلو شروع میشود و هندوها و بعضی از مسلمانان شمال هند در آن روز عید میگیرند. توضیح این کلمه در زبان فارسی نیست. بعضی از شعرای فارسی که بهند رفته اند در اشعار خود آنرا بکار برده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسلی
تصویر بسلی
یونانی خلر گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسعی
تصویر بسعی
شتابان وبتعجیل، بزودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسدی
تصویر بسدی
منسوب به بسد بسدین
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بست می نشیند آنکه متحصن شود آنکه بمکانی مقدس برای مصون بودن از تعرض پناه میبرد و متحصن گردد
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز قابل بستن، پارچه ای که بدان دسته کاغذ و کتاب و دفتر و جز آنها را بهم بندند، هر شربت فشرده یخ بسته، مخلوطی از شیر و شکر که در قالب مخصوص پر یخ ریزند و چرخانند تا غلیظ شود و ببندد و آن انواع دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسانی
تصویر بسانی
متعدد و متکثر بسیار فراوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگنی
تصویر بگنی
شرابی که از برنج و ارزن و جو و مانند آنها سازند بوزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسنی
تصویر اسنی
((اَ نا))
سنی تر، عالیتر، بلندتر، اعلی، روشن تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بگنی
تصویر بگنی
((بَ گَ))
شرابی که از برنج و ارزن و جو و مانند آنها سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسنگ
تصویر بسنگ
((بِ سَ))
باوقار، باشکوه
فرهنگ فارسی معین