- بسم
- لبخندیدن لبخند زدن
معنی بسم - جستجوی لغت در جدول جو
- بسم
- به نام
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باسمه: ترکی پارچه نگاری زر نگاشته
کشته، کشتن سر بریدن، نیم کشته هر حیوانی که آنرا ذبح کرده و سر بریده باشند و یا بشمشیر کشته باشند. توضیح وجه تسمیه اش آنست که در وقت ذبح کردن (بسم الله الرحمن الرحیم) گویند، صاحب حلم بردبار
باسمه، تصویر چاپ شده، چاپ، طبع
حیوانی که سر او را بریده باشند. چون هنگام بریدن سر حیوان حلال گوشت «بسم اللّه الرحمن الرحیم» می گویند، برای مثال ز عفت چو مرغ بسمل شب و روز می تپیدم / چو به لب رسید جانم پس از این دگر تو دانی (عطار۵ - ۶۶۳)
بسمل کردن: ذبح کردن
بسمل کردن: ذبح کردن
((بَ مِ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است با برگ هایی شبیه برگ مورد که پس از رسیدن سیاه می شود و از آن برای رنگ کردن ابرو استفاده می کردند، وسمه
((بِ مِ))
فرهنگ فارسی معین
حیوان سر بریده و ذبح کرده، ضح وجه تسمیه اش آن است که در وقت ذبح کردن «بسم الله الرحمن الرحیم» گویند، صاحب حلم، بردبار
لبخند
دندان سپید کردن، نیم خنده کردن، آهسته خندیدن بدون آواز
لبخند زدن، آهسته خندیدن، لبخند
فطیر
تحصن
ضیافت
روی گشاده، خندان
بسیاری باندازه ای زیاد، بحد کافی. بسیاری تعدادی کثیر
اکلیل الملک
از اتباع حسن است: (حسن بسن)
ملامت کردن کسی را
پارسی تازی شده ساخته شده از بس بس است تو را بس کن اکلیل الملک بس است ترا بسیار است ترا: (نک شبانگاه اجل نزدیک شد - خل هذا اللعب بسک لاعد) (مثنوی. نیکلسن. دفتر 5 ص 297)، پنبه پیچیده و فتیله کرده جهت رشتن
خیو افکندن تف انداختن گلیزیدن
اطاق فوقانی که دارای پنجره های متعدد برای نظاره و دخول هوا باشد، گنبد سقف گنبدی
فراخی، گشادگی، پهن
خرمای تازه نارس
مرجان بسد توضیح در شعر بتخفیف بسد آید
گلزار جایی که میوه خوشبوی بهم رسد بست. مرجان حجر شجری
بیستم در مرحله بیست
مجلس شراب و جشن ومهمانی
سد نمودن، بستن و بمعنای به اماکن مقدسه پناه آوردن
خندرو
ای بس، بسیار