بتحقیق و هرآینه. (آنندراج). بتحقیق. همانا. این کلمه در ترجمه ان ّ و ان ّ عربی استعمال شود و پس از آن ’که’ آید. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). قد. ان ّ. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی)
بتحقیق و هرآینه. (آنندراج). بتحقیق. همانا. این کلمه در ترجمه اِن َّ و اَن َّ عربی استعمال شود و پس از آن ’که’ آید. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). قد. ان ّ. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی)
برپا. قائم. ایستاده. سرپا: ز خوردن همه روز بربسته لب به پیش جهاندار برپای شب. فردوسی. دو اسب اندر آن دشت برپای بود پر از گرد و رستم دگر جای بود. فردوسی. شگفت آمدش کانچنان جای دید سپهر دل آرای برپای دید. فردوسی. همی بود برپای پردرد و خشم پر از آرزو دل پر از آب چشم. فردوسی. همه قوم برپای می بودندی. (تاریخ بیهقی). گفت ای بتو ملک عشق برپای تا باشد عشق باش بر جای. نظامی. بر زمین بوسش آسمان برجای و آفرینش زجاه او برپای. نظامی. نبینی زان همه یک خشت برپای مدیح عنصری مانده ست بر جای. نظامی عروضی
برپا. قائم. ایستاده. سرپا: ز خوردن همه روز بربسته لب به پیش جهاندار برپای شب. فردوسی. دو اسب اندر آن دشت برپای بود پر از گرد و رستم دگر جای بود. فردوسی. شگفت آمدش کانچنان جای دید سپهر دل آرای برپای دید. فردوسی. همی بود برپای پردرد و خشم پر از آرزو دل پر از آب چشم. فردوسی. همه قوم برپای می بودندی. (تاریخ بیهقی). گفت ای بتو ملک عشق برپای تا باشد عشق باش بر جای. نظامی. بر زمین بوسش آسمان برجای و آفرینش زجاه او برپای. نظامی. نبینی زان همه یک خشت برپای مدیح عنصری مانده ست بر جای. نظامی عروضی
ابوابراهیم اسماعیل بن احمد بن سعید بن نجم بن ولاثه بسکتی چاچی از عالمانی بود که درگذشت وی پس از چهارصد هجریست. (از معجم البلدان). و رجوع به تاج العروس و لباب الانساب ص 124 شود
ابوابراهیم اسماعیل بن احمد بن سعید بن نجم بن ولاثه بسکتی چاچی از عالمانی بود که درگذشت وی پس از چهارصد هجریست. (از معجم البلدان). و رجوع به تاج العروس و لباب الانساب ص 124 شود
ایستاده سرپا، برقرار برجای، فرمانی است که نظامیان نشسته را دهند تا برخیزند و خبردار بایستند باحترام مافوق. یا برپا بودن، ایستادن روی پا بودن، یا برپا خاک کردن، حقیر شمردن پست شمردن حقیر ساختن
ایستاده سرپا، برقرار برجای، فرمانی است که نظامیان نشسته را دهند تا برخیزند و خبردار بایستند باحترام مافوق. یا برپا بودن، ایستادن روی پا بودن، یا برپا خاک کردن، حقیر شمردن پست شمردن حقیر ساختن