جدول جو
جدول جو

معنی بستگی - جستجوی لغت در جدول جو

بستگی
بند شدن، بسته شدن، پیوستگی، ارتباط، خویشی و قرابت
تصویری از بستگی
تصویر بستگی
فرهنگ فارسی عمید
بستگی(بَ تَ)
ارتباط و پیوستگی. (ناظم الاطباء). رابطه. ربط:
همی دیر شد سوده آن بستگی
سبک شد دل بسته ز آهستگی.
فردوسی.
این کار بآن بستگی دارد. این دو امر بهم بستگی دارد.
لغت نامه دهخدا
بستگی
ارتباط وپیوستگی، رابطه
تصویری از بستگی
تصویر بستگی
فرهنگ لغت هوشیار
بستگی((بَ تِ))
رابطه، ارتباط، پیوستگی، استواری و استحکام، عقد، بند، علاقه
تصویری از بستگی
تصویر بستگی
فرهنگ فارسی معین
بستگی
رابطه
تصویری از بستگی
تصویر بستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
بستگی
ارتباط، پیوستگی، پیوند، خویشاوندی، خویشی، رابطه، علقه، قرابت، مشروط، منوط، وابسته
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بستری
تصویر بستری
ویژگی کسی که به جهت آسیب دیدگی یا بیماری در بستر استراحت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
خسته بودن، جراحت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رستگی
تصویر رستگی
رهایی، نجات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بستنی
تصویر بستنی
نوعی خوراک منجمد که از شیر، شکر، تخم مرغ و مواد دیگر تهیه می شود
قابل بستن، درخور بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
جراحت، جرح، ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رستگی
تصویر رستگی
خلاص، شفا، رهائی، حالت و چگونگی رسته، رستگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستری
تصویر بستری
بیمار ومریض در بستر افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز قابل بستن، پارچه ای که بدان دسته کاغذ و کتاب و دفتر و جز آنها را بهم بندند، هر شربت فشرده یخ بسته، مخلوطی از شیر و شکر که در قالب مخصوص پر یخ ریزند و چرخانند تا غلیظ شود و ببندد و آن انواع دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستنی
تصویر بستنی
((بَ تَ))
مخلوطی از شیر و شکر و اسانس های مختلف میوه که در دستگاه مخصوص یخ می زند و می بندد و انواع گوناگون دارد، میوه ای، سنتی، چوبی، حصیری، کیم و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بستری
تصویر بستری
((بِ تَ))
مریض، بیمار، ناخوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
((خَ تِ))
زخم، جراحت، رنجیده بودن از کار بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
Exhaustion, Tiredness, Weariness, Jadedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
épuisement, lassitude, fatigue
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
uitputting, vermoeidheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
피로 , 피로감 , 피로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
疲労 , 疲れ , 疲労感
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
תשישות , תשישות , עייפות , עֲיֵיפוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
थकावट , थकान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
kelelahan, kejenuhan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
ความเหนื่อยล้า , ความเหนื่อยหน่าย , ความเหนื่อยล้า , ความเหนื่อยล้า , ความเหนื่อยล้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
истощение , пресыщенность , усталость , усталость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
Erschöpfung, Überdruss, Müdigkeit, Ermüdung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
agotamiento, cansancio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
esaurimento, stanchezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
exaustão, cansaço
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
疲劳 , 厌倦 , 疲倦
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
wyczerpanie, znużenie, zmęczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
виснаження , втома
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خستگی
تصویر خستگی
tükenme, bıkkınlık, yorgunluk
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی