- بستور (پسرانه)
- نام پسر زریر برادر گشتاسپ
معنی بستور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چارپا، چهار پا، عموماً اسب واستر را خصوصاً
ملول وبتنگ آمده
دارای بخت صاحب بخت و دولت بختیار خوش اقبال
پارسی تازی گشته دستور آیین صاحب دست و مسند، وزیر، آنکه در تمشیت امور بدو اعتماد کند، روحانی زردشتی، رخصت اجازه، قانون آیین روش، برنامه، یکی از شعب ادبیات که از انواع کلمه بحث کند و بدان درست گفتن و درست نوشتن را آموزند، چوب گنده درازی که بعرض بر بالای کشتی می انداختند و میزان کشتی را بدان نگاه میداشتند، چوبی که در پس در اندازند تا در گشوده نگردد، ارزیابی مالیات یا دستور اصل توافق اصلی و اساسی در مورد پرداخت مالیات
صاحب بخت و دولت، خوشبخت، بختیار، برای مثال آنکه ترازوی سخن سخته کرد / بختوران را به سخن پخته کرد (نظامی۱ - ۲۲)
خسته، درمانده، ستوه، استه، استوه
پوشیده، درپرده، دارای پوشش، پاک دامن، عفیف
فرمان، قاعده و قانون، آیین و روش، اجازه، پروانه، رخصت، برای مثال تن زجان و جان زتن مستور نیست / لیک کس را دید جان دستور نیست (مولوی - ۳۵) ،
در علوم ادبی علم بررسی ساختار زبان، نوع کلمات و جمله ها، روابط و ظرفیت های آن ها، صاحب مسند، وزیر،برای مثال این که دستور تیزبین من است / در حفاظ گله امین من است (نظامی۴ - ۷۲۰) ، مشاور
در علوم ادبی علم بررسی ساختار زبان، نوع کلمات و جمله ها، روابط و ظرفیت های آن ها، صاحب مسند، وزیر،
پوشیده شده، نهانی، در پرده
سست، نااستوار
ستور، حیوان چهار پا که سواری بدهد یا بار ببرد مانند اسب و استر، چهارپا، چارپا، چارو
غلبه نمودن، روی ترش کردن
کوزه سفالی
رختخواب
اسب، حیوانات چارپا
بشور، لعن، نفرین، دعای بد
سبو، کوزۀ سفالی، کوزۀ روغن، برای مثال چو گردون با دلم تا کی کنی حرب / به بستوی تهی می کن سرم چرب (نظامی۲ - ۲۷۵)
رختخواب گسترده شده، تشک، توشک
بستر رود: جایی که رود از آن می گذرد، رودخانه
بستر رود: جایی که رود از آن می گذرد، رودخانه
حیوان چهار پا که سواری بدهد یا بار ببرد مانند اسب و استر، چهارپا، چارپا، چاروا
جمع واژۀ ستر
جمع واژۀ ستر