جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بستوه

بستوه

بستوه
ستوه. سته. استو. بمعنی ستوه است که ملول و بتنگ آمده باشد. (برهان). بمعنی ستوه است که ملول و بتنگ آمده باشد و آن را بحذف واو بِستَه یا بِستُه و، سُتُه نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). ستوه و ملول و مغموم. (ناظم الاطباء). ستوه. (رشیدی). محزون. غمزده. بجان آمده. و رجوع به شعوری ج 1 ورق 208 و ستوه شود، سبب غلیان شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بستوه

بستوه
به تنگ آمده، درمانده، ذله، ستوه، عاجز، فرومانده، لاعلاج، مستاصل بیچاره، دل تنگ، مغموم، ملول
فرهنگ واژه مترادف متضاد

نستوه

نستوه
خستگی ناپذیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران گودرز پادشاه اشکانی، نام یکی ازسرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
نستوه
فرهنگ نامهای ایرانی

بستوغه

بستوغه
پارسی تازی شده بستو روغن دان چو گردون بادلم تاکی کنی حرب - به بستوی تهی می کن سرم چرب (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

نستوه

نستوه
کسی که از کاروکوشش به ستوه نیاید، خستگی ناپذیر، مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود، برای مِثال ایا خورشید سالاران گیتی / سوار رزم ساز و گرد نستوه (رودکی - ۵۲۹)
نستوه
فرهنگ فارسی عمید