جدول جو
جدول جو

معنی بستناک - جستجوی لغت در جدول جو

بستناک
(بَ)
منجمد. فسرده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بستناک
منجمد افسرده
تصویری از بستناک
تصویر بستناک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بستنگاه
تصویر بستنگاه
جای بستن، جایی که چیزی را به چیز دیگر ببندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استناد
تصویر استناد
تکیه کردن به سند یا مدرک و آن را پشتوانۀ عمل، گفته یا ادعا قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بستیناج
تصویر بستیناج
گیاهی خاردار، با برگ های ریز و خشن، گل های سفید یا آبی رنگ و شاخه های کوتاه که از شاخه های نازک آن خلال دندان درست می کنند، خلال مکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
بیم دارنده، ترسنده، ترسناک، ترس آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسفناک
تصویر اسفناک
مایۀ اندوه و افسوس، اسف آور، اسف بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بستانی
تصویر بستانی
باغبان، مربوط به بستان مثلاً گیاهان بستانی
فرهنگ فارسی عمید
(بُ نَ)
دهی به سرحد فارس وخوزستان و از آنجا تا ارّجان چهارفرسنگ باشد. رجوع به نزهه القلوب ج 3 چ 1331 هجری قمری لیدن ص 189 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تِ)
الخلال. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 78). و این صورت نزدیکتر بحقیقت است از بستیباج برهان و بستیاج فهرست مخزن الادویه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دزی ج 1 ص 83 و بستیباج و بستیاج شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
انجماد. افسردگی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علتناک
تصویر علتناک
گزند ناک دارای علت موجب آفت. دارای علت موجب آفت
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته بوستانی کاشته منسوب به بستان بوستانی: گیاه بستانی، باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباتناک
تصویر نباتناک
زمین پرگیاه وسبزگیاهناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسخناک
تصویر وسخناک
چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی شبیه نوک پستان پلاستیکی که در دهان کودک شیر خوار گذارند آلتی است لاستیکی که آنرا بدهان بچه شیر خواره گذارند تا بمکد گول زن، سنجد جبلان پستنک سنجد گرگان. یا پستانک تفنگ. لوله باریک سوراخ دار مجاور مخزن باروت تفنگ که چاشنی بر روی آن نهند و با انفجار چاشنی از آنجا آتش بباروت رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویناک
تصویر بویناک
دارای بوی بد، متعفن، عفن، گنده، بد بوی دارای بوی بد بدبو متعفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
ترسناک، هراسناک ترسنده بیم دارنده، ترسناک ترس آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستنگاه
تصویر بستنگاه
محل بستن، آنجا که کشتی لنگر میاندازد لنگر گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستقان
تصویر بستقان
باغدار، باغبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستنگه
تصویر بستنگه
بستنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی شده خسک از گیاهان خسک حمص الامیر. توضیح این کلمه بصورت (بستیباج) تحریف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استپاک
تصویر استپاک
روفان خواستن روفانیدن (روفانیدن مسواک کردن) دندان شستن
فرهنگ لغت هوشیار
پشت بر نهادن، پناه بردن، پناه دادن، یافته آوردن (یافته هم آوای بافته قبض وصول حجت را گویند) پشت دادن پشت نهادن بسوی چیزی، پناه بکسی دادن، پناه بکسی بردن، نسبت کردن بر برداشتن بکسی، سند قرار دادن چیزی را، جمع استنادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنان
تصویر استنان
برجستن اسپ توسنی کردن، نمایانی و ناپدیدی کتیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استکاک
تصویر استکاک
کرشدن گوش سنگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استباک
تصویر استباک
در هم شدن امور
فرهنگ لغت هوشیار
لو یشه بندی (لویشه چوب و ریسمانی که به دهان چارپایان بندند، استوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستناکی
تصویر بستناکی
انجماد افسردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استناد
تصویر استناد
((اِ تِ))
پشت دادن به چیزی، نسبت دادن، سند و مدرک نشان دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بویناک
تصویر بویناک
دارای بوی بد، بدبو، متعفن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استناد
تصویر استناد
گواهمندی، گواه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بستانکی
تصویر بستانکی
انجماد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بستگاه
تصویر بستگاه
تحصنگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بستناکی
تصویر بستناکی
انجماد
فرهنگ واژه فارسی سره