- بسباسه
- پوست جو
معنی بسباسه - جستجوی لغت در جدول جو
- بسباسه
- پوست جوز بویا، قشر دوم جوز بویا که در طب قدیم کاربرد دارویی داشته، جارگون، بزباز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یونانی تازش شده سندل دانه چندن دانه نوعی حرمل و آن دوایی است که برگ آن مانند برگ بید بود اما کوچکتراز آنست و گل آن مانند یاسمن سفید و خوشبوست
تازی گشته بزباز گیاه رازیانه
هرزه، یاوه
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، ترّهه
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، ترّهه
بس پایک
گروهی از سیاهان جنوب ایران
اسارون
حجره ای که بالای حجره دیگر باشد بالا خانه
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کربشه، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو، برای مثال چاه پر کرباسه و پرکژدمان / خورد ایشان پوست روی مردمان (رودکی - لغت نامه - کرباسه)
کفتاردیس، بچه گرگ
چوبدستی
پارسی است و آرش آن نگریستن به گوشه چشم
دلیر یدن دلیر گردیدن یلی مردی، ناخوشداشت بسام: خنده روی خندنده
سادگی، بیرنگی، گشادگی خوشرویی، شیرین زبانی، آسانی
ایوان
چاه ژرف
سبوس آرد گندم و جو، خشکیی مانند سبوس که در سر آدمی پیدا شود حزازه، نوزاد حشره ای که از آرد گندم پیدا شود و از آرد گندم و جو و برنج تغذیه کند و آن سیاه رنگ و کوچک است و در لای آرد چندم و جو و برنج حرکت کند و از ذرات آرد شده تغذیه نماید شپشه، ریزه چوب که از دم اره جدا شود
شفقت نمودن، لطف، شکر
فرو هشتگی در موی، تپ زدگی، خاکروبه، آخالدان
جشنی در روزگار کانایی (جاهلیت) از جشن های ترسایان، دور و دراز شهر، پر کویر زمین
آلومینی است برنگهای خاکستری سرخ یا سیاه و بسیار سخت که برای صیقلی کردن و جلا بخشیدن به فلزلت به کار میرود
آشنا کردن
انگشت شهادت
مونث حساس: قوای حساسه
داد خواهی
خسیس شدن، حقیر شدن
کندو
روانی، آسانی، پرورش پذیری
شکر، حمد، لطف، شفقت، منت، برای مثال از آن پس که بد کرد بگذاشتم / بر او بر سپاسه بنگذاشتم (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۳ حاشیه)
جانوری که جاسوس دجال است
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
تشی، سیخول، زکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ