پساویدن. تماس پیدا کردن. بسودن. لمس کردن. (واژه های نو فرهنگستان ایران). متعدی آن بسایانیدن. امساس. (منتهی الارب) : بروغن و آب که اندر جام کنی یک با دیگر نیامیزد و لکن ببساوند بر سطح میان ایشان. (التفهیم). مر گوهر خرد را نبساود نه هیچ مدبری و نه شیطانی. ناصرخسرو. چنان درشت مباش که هرگزت بدست نبساوند. (منتخب قابوسنامه ص 40)
پساویدن. تماس پیدا کردن. بسودن. لمس کردن. (واژه های نو فرهنگستان ایران). متعدی آن بسایانیدن. امساس. (منتهی الارب) : بروغن و آب که اندر جام کنی یک با دیگر نیامیزد و لکن ببساوند بر سطح میان ایشان. (التفهیم). مر گوهر خرد را نبساود نه هیچ مدبری و نه شیطانی. ناصرخسرو. چنان درشت مباش که هرگزت بدست نبساوند. (منتخب قابوسنامه ص 40)
بساویدن. دست مالیدن. دست سودن. لمس کردن: مر گوهرخرد را نپساود نه هیچ مدبّری نه شیطانی. ناصرخسرو. ، مستی کردن. (برهان قاطع). اما در این معنی ظاهراً مصحف مس کردن است
بساویدن. دست مالیدن. دست سودن. لمس کردن: مر گوهرخرد را نپساود نه هیچ مدبّری نه شیطانی. ناصرخسرو. ، مستی کردن. (برهان قاطع). اما در این معنی ظاهراً مصحف مس کردن است
سودن. (اوبهی). سائیدن و سوهان کردن، زدودن و صیقل کردن و جلا دادن، اره کردن، خرد کردن، نرم کردن، فرسودن، اندودن، دریافتن، فهم کردن و ادراک کردن، حل کردن و گداختن در آب، لمس کردن و دست مالیدن. (ناظم الاطباء) : چون سه جزو ترکیب کنند یکی میانگین و دو کرانگین... پس هر یکی از این دو کرانگین چیزی را بساود از میانگین که آن دیگر نساود. (دانشنامۀ علایی ص 77، از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، صاف کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به سائیدن و سابیدن و ساییدن شود
سودن. (اوبهی). سائیدن و سوهان کردن، زدودن و صیقل کردن و جلا دادن، اره کردن، خرد کردن، نرم کردن، فرسودن، اندودن، دریافتن، فهم کردن و ادراک کردن، حل کردن و گداختن در آب، لمس کردن و دست مالیدن. (ناظم الاطباء) : چون سه جزو ترکیب کنند یکی میانگین و دو کرانگین... پس هر یکی از این دو کرانگین چیزی را بساود از میانگین که آن دیگر نساود. (دانشنامۀ علایی ص 77، از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، صاف کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به سائیدن و سابیدن و ساییدن شود