جدول جو
جدول جو

معنی بساندن - جستجوی لغت در جدول جو

بساندن
ساییدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بساردن
تصویر بساردن
شخم زدن و شیار کردن زمین، هموار کردن زمین شخم زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسلاندن
تصویر بسلاندن
گسلاندن، پاره کردن، بریدن، پاره کردن رشتۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
چیزی یا کسی را به جایی بردن مثلاً مرا تا محل کارم رساند
آگاهی دادن، گفتن مطلبی به کسی
چیزی را به چیز دیگر نزدیک کردن، متصل کردن دو چیز به یکدیگر مثلاً دو سرنخ را به یکدیگر رساند
پرورش دادن، پروراندن
کنایه از باعث ازدواج دو نفر شدن
خبر یا سلام یا مانند آن را به جایی بردن، ابلاغ کردن
دلالت کردن، نشان دادن
وارد کردن
پسوند متصل به واژه به معنای دادن مثلاً آسیب رسان
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ بَ تَ)
مشروب کردن وآب دادن. (ناظم الاطباء). و رجوع به بساناییدن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ تَ)
ستاندن. ستدن: و هر سال خراج بستاندی و عمارت بسیار کرد. (قصص العلماء ص 88). و رجوع به ستاندن شود.
- بده بستان، در تداول عامه، داد و ستد. دادن و ستدن. رجوع به داد و ستد شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ دَ)
رساندن. رسانیدن. تبلیغ. رجوع به رساندن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسلاندن
تصویر بسلاندن
پاره کردن، شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسانیدن
تصویر بسانیدن
مشروب کردن آب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساردن
تصویر بساردن
شخم زدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
رسانیدن، کسی یا چیزی را بجائی یا نزد کسی بردن، فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساردن
تصویر بساردن
((بَ یا بِ دَ))
شخم کردن، هموار کردن زمین شخم کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
((رَ یا رِ دَ))
چیزی یا خبری را به کسی دادن، پروراندن، رسانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
يسلّم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
Convey
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
transmettre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
transmitir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
передавать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
übermitteln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
передавати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
پہنچانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
পৌঁছানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
สื่อสาร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
kuwasilisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
전달하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
传达
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
伝える
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
להעביר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
menyampaikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
पहुंचाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
overbrengen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
przekazywać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
transmitir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رساندن
تصویر رساندن
trasmettere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی