- بزمگاه
- مجلس شراب و جشن و جای عیش و شادمانی و ضیافت خانه
معنی بزمگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- بزمگاه
- مجلس عیش و عشرت، جای جشن و مهمانی و باده گساری
- بزمگاه ((بَ))
- مجلس شراب و جشن و جای عیش و شادمانی و ضیاف خانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محل زدن
جای بیم و ترس
هنگام صبح، صبحگاه، بامداد
میدان جنگ، مکان جنگ کردن
جای رزم، میدان جنگ، جای جنگ کردن
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
جای زدن، موقعیت حساس یا مناسب مثلاً سر بزنگاه پیدایش شد، کنایه از آن قسمت از نظم یا نثر که شاعر و نویسنده مطلب و مقصود خود را در آنجا بیان کند
میدان جنگ
جای بیم و ترس
مجلس سور، بزمگاه
اکابر
تقاطع
تحصنگاه
قصابخانه، قربانگاه
روز دوم از ماههای ملکی
اعاظم، اکابر، اشخاص مهم، سران، اعیان، اشراف
مفصل اعضا، دره
پهلوگاه
ناگاه، ناگهان
بی وقت، بی موقع
محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند
گمرکخانه، باجگاه
غروب، آقشام
خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند
رصد گاه، گمرکخانه
مستراح و کنار آب
خیمه گاه خرگاه بزرگ و مدور
جایی که برای صید جانوران دام گذارند جای دام. یا دامگاه دیو دنیا عالم سفلی. یا دامگاه گرگ دنیا