تذهیبی. طلاکاری. زرنگارشده: کارگاهی به زیب و زرکاری رنگ ناری و نقش سمناری. نظامی. حجله و بزمه ای به زرکاری حجله عودی و بزمه گلناری. نظامی. رجوع به زرکار، زر و دیگر ترکیبهای آن شود
تذهیبی. طلاکاری. زرنگارشده: کارگاهی به زیب و زرکاری رنگ ناری و نقش سمناری. نظامی. حجله و بزمه ای به زرکاری حجله عودی و بزمه گلناری. نظامی. رجوع به زرکار، زر و دیگر ترکیبهای آن شود
برزیگر و زراعت کننده را گویند. (برهان). برزیگر. (مجمعالفرس). برزیگر و زارع. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : بزرکاران جهانند همه روز و همه شب بجز از معصیت و جور ندروند و نکارند. ناصرخسرو. گهی بدرود خوشه ت بزرکاری گهی بشکست شاخی باغبانت. ناصرخسرو (از مجمعالفرس). رجوع به برزگر و برزیگر وزارع شود
برزیگر و زراعت کننده را گویند. (برهان). برزیگر. (مجمعالفرس). برزیگر و زارع. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : بزرکاران جهانند همه روز و همه شب بجز از معصیت و جور ندروند و نکارند. ناصرخسرو. گهی بدرود خوشه ت بزرکاری گهی بشکست شاخی باغبانت. ناصرخسرو (از مجمعالفرس). رجوع به برزگر و برزیگر وزارع شود