جدول جو
جدول جو

معنی بزرکاری - جستجوی لغت در جدول جو

بزرکاری(بَ)
بزر کشتن. حاصل عمل آنکه بزر کارد. شغل بزرکار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گازرکاری
تصویر گازرکاری
گازری کردن، شغل و عمل گازر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزرگواری
تصویر بزرگواری
بزرگوار بودن، بلندهمت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزرکار
تصویر بزرکار
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
آبستنی، آبستن بودن، حالت زن یا حیوان ماده از هنگام گرفتن نطفه تا موقع زاییدن، بارداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
وام داری، قرض داری
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
تذهیبی. طلاکاری. زرنگارشده:
کارگاهی به زیب و زرکاری
رنگ ناری و نقش سمناری.
نظامی.
حجله و بزمه ای به زرکاری
حجله عودی و بزمه گلناری.
نظامی.
رجوع به زرکار، زر و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تسلط. مهارت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برزیگر و زراعت کننده را گویند. (برهان). برزیگر. (مجمعالفرس). برزیگر و زارع. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
بزرکاران جهانند همه روز و همه شب
بجز از معصیت و جور ندروند و نکارند.
ناصرخسرو.
گهی بدرود خوشه ت بزرکاری
گهی بشکست شاخی باغبانت.
ناصرخسرو (از مجمعالفرس).
رجوع به برزگر و برزیگر وزارع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزرگواری
تصویر بزرگواری
عظمت، شرافت نجابت، جلال شکوه شوکت، توانایی قوت قدرت، علم حکمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاکاری
تصویر بلاکاری
شگفت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرکاری
تصویر دیرکاری
تنبلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کاری
تصویر بد کاری
بد کرداری بد عملی بد فعلی بد فعالی، شرارت، فسق فجور زنا لواط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
عمل بدهکار وامداری قرض داری مقابل بستانکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدرکابی
تصویر بدرکابی
عمل بد رکاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزمکاری
تصویر رزمکاری
جنگاوری جنگجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزرکار
تصویر بزرکار
برزیگر کشاورز زارع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیرکاری
تصویر قیرکاری
گژف کاری گژف اندایی
فرهنگ لغت هوشیار
شغل و عمل گازر رخت شویی: گازر کاری صفت آب شد رنگرزی پیشه مهتاب شد، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
حاملگی، آبستنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
عمل بدهکار، وامداری، قرض داری، مقابل بستانکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزرگواری
تصویر بزرگواری
کرامت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزرگداری
تصویر بزرگداری
احترام، بزرگ داشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برکناری
تصویر برکناری
عزل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
Gestation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
Indebtedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی کاری
تصویر بی کاری
Joblessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
задолженность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
беременность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
Verschuldung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
Schwangerschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
заборгованість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
вагітність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
zadłużenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
ciążą
دیکشنری فارسی به لهستانی