جدول جو
جدول جو

معنی بزرا - جستجوی لغت در جدول جو

بزرا
(بَ)
بلغت زند و پازند، تخم زراعت را گویند مطلقاً، یعنی هر چیز که بجهت خوردن حیوانات کاشته میشود. (آنندراج) (برهان) (انجمن آرای ناصری) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء). هم ریشه بذر عربی. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به بزر و بذر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
(پسرانه)
والا، برجسته، نام شاعری کرد (نگارش کردی: بوزرگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بغرا
تصویر بغرا
(پسرانه)
نام پادشاهی از خوارزم که به بخارا لشکر کشید و پایتخت سامانیان را گرفت و دولت خانیه را بنیان گذاشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزرا
تصویر عزرا
(پسرانه)
نام کاهن و رهبر عبرانیان در زمان اردشیر پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بغرا
تصویر بغرا
نوعی آش که با خمیر آرد گندم تهیه می شود، آش رشته، بغراخانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
دارای اندازه یا حجم زیاد، کلان مثلاً خانۀ بزرگ،
با اهمیت، برجسته مثلاً رمان نویس بزرگ،
با سن بیشتر مثلاً برادر بزرگ،
دارای سن زیاد، بالغ، سخت، شدید مثلاً رنج بزرگ، فاجعۀ بزرگ،
شریف، محترم، رئیس، سرپرست، دارای مقام یا طبقۀ اجتماعی بالا مثلاً بزرگان شهر دور هم جمع شوند،
در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، بادرشتی و گستاخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بصرا
تصویر بصرا
بصیرها، بیناها، کنایه از دانایان، خبیرها، جمع واژۀ بصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزرک
تصویر بزرک
تخم کتان که از آن روغن می گیرند، دانۀ گیاه کتان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بغرا
تصویر بغرا
خوک نر، گراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وزرا
تصویر وزرا
وزیرها، کسانی از اعضای هیئت دولت که در راس وزارتخانه ها قرار دارند، دستورها، کسانی که پادشاه در امور مملکت با او مشورت می کرد و کارهای مهم به عهده های او بود، در حکومت های قدیم مهم ترین مقام در دستگاه اداری مملکت، جمع واژۀ وزیر
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
زن بسیارفرزند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بصرا
تصویر بصرا
جمع بصیر بینایان روشن بینان روشندلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزار
تصویر بزار
از ریشه پارسی بر زفروش دانه فروش فروشنده روغن بزرک
فرهنگ لغت هوشیار
زن تنگ چشم زن چشم بادامی (مونث اخزر)، زن گوش نگر مونث اخزر. زن تنگ چشم، زنی که بگوشه چشم نگاه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
کلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزلا
تصویر بزلا
گزند، رای درست، راه استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغرا
تصویر بغرا
آش رشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزرا
تصویر وزرا
جمع وزیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزراء
تصویر بزراء
بسیار فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
((بُ زُ))
دارای حجم، وسعت یا کمیت زیاد، برجسته، نمایان، بالغ، بزرگسال، دارای سن بیشتر، عنوان احترام آمیز برای پدر، مادر، دایی و، رییس، پیشوا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وزرا
تصویر وزرا
((وُ زَ))
جمع وزیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزرک
تصویر بزرک
((بَ رَ))
دانه گیاه کتان که از آن روغن گیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
Big, Large, Huge, Whopping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
grand, énorme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
большой , огромный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
groß, riesig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
великий , величезний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
duży, ogromny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
大的 , 巨大的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
grande, enorme
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
grande, enorme
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
grande, enorme
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
groot, enorm
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
ใหญ่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
besar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی