- بزدودن
- زدودن، پاک کردن، پاکیزه ساختن، زداییدن، پاک کردن زنگ از فلز
معنی بزدودن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حذف کردن، رفع کردن
پاک کردن
پاک کردن، پاکیزه ساختن، زداییدن، پاک کردن زنگ از فلز
Dispel
развеивать
zerstreuen
розсіювати
rozwiać
dissipar
dissipare
disipar
dissiper
verspreiden
नष्ट करना
mengusir
dağıtmak
kuondoa
ขับไล่
দূর করা
مٹا دینا
در قمار باختن
سوختن ومتغیر شدن رنگ از حرارت آتش، بیهودن
بستن، قید کردن مقید کردن، حبس کردن زندان کردن
رشد و نمو کردن چادری که درون آن از گاز پر سازند و به هوا رها کنند
رحم کردن شفقت کردن، بخشیدن
پاک کردن
بردن مال دیگری پنهانی
تجربه، امتحان، آزمایش