جدول جو
جدول جو

معنی بزدودن - جستجوی لغت در جدول جو

بزدودن
زدودن، پاک کردن، پاکیزه ساختن، زداییدن، پاک کردن زنگ از فلز
تصویری از بزدودن
تصویر بزدودن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زدودن
تصویر زدودن
حذف کردن، رفع کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زدودن
تصویر زدودن
پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زدودن
تصویر زدودن
پاک کردن، پاکیزه ساختن، زداییدن، پاک کردن زنگ از فلز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زدودن
تصویر زدودن
((زُ دَ))
پاک کردن، صیقل دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زدودن
تصویر زدودن
Dispel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
развеивать
دیکشنری فارسی به روسی
नष्ट करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بزآوردن
تصویر بزآوردن
در قمار باختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهودن
تصویر برهودن
سوختن ومتغیر شدن رنگ از حرارت آتش، بیهودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندیدن
تصویر بندیدن
بستن، قید کردن مقید کردن، حبس کردن زندان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
رشد و نمو کردن چادری که درون آن از گاز پر سازند و به هوا رها کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشودن
تصویر بخشودن
رحم کردن شفقت کردن، بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باززدودن
تصویر باززدودن
پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دزدیدن
تصویر دزدیدن
بردن مال دیگری پنهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزمودن
تصویر آزمودن
تجربه، امتحان، آزمایش
فرهنگ لغت هوشیار