جدول جو
جدول جو

معنی بزدلی - جستجوی لغت در جدول جو

بزدلی
بزدل بودن، ترسو بودن
تصویری از بزدلی
تصویر بزدلی
فرهنگ فارسی عمید
بزدلی(بُ دِ)
جبن. ترسوئی. کم جرأتی. (از یادداشتهای دهخدا)
لغت نامه دهخدا
بزدلی
ترسویی جبن
تصویری از بزدلی
تصویر بزدلی
فرهنگ لغت هوشیار
بزدلی
ترس، ترسویی، جبن، جبونی، مخافت، هراس
متضاد: شجاعت، شهامت، نترسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بزدلی
رذالت، بزدلی، ترسناکی، ترسویی
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بزدل
تصویر بزدل
ترسو، کم جرئت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدلی
تصویر بدلی
ساختگی، تقلبی مثلاً جواهر بدلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیدلی
تصویر بیدلی
عاشقی، عاشق بودن، شیفتگی، دلدادگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بددلی
تصویر بددلی
بددل بودن
فرهنگ فارسی عمید
(بَدْ، دِ)
جبن و ترس. (ناظم الاطباء). بزدلی و بیمناکی. (آنندراج). جبن. (زمخشری) (منتهی الارب). فشل. (تاج المصادر بیهقی). تشحه. هلاع. وهل. (از منتهی الارب). ترس. ترسندگی. بیم. ترسانی. هراس. خوف. مقابل دلیری، شجاعت. (یادداشت مؤلف) : بسیار مگویید، بسیار گفتن اندر حرب بددلیست ونگرید تا شمشیر نزنید جز خدای را. (تاریخ بلعمی).
درنگ آوریدی تو از کاهلی
سبب پیری آمد وگربددلی.
فردوسی.
چه گفت آن سپهدار نیکوسخن
که با بددلی شهریاری مکن.
فردوسی.
نه از کاهلی بد نه از بددلی
که در جنگ بددل کند کاهلی.
فردوسی.
همان کاهلی مردم از بددلیست
هم آواز با بددلی کاهلیست.
فردوسی.
نه نیکو بود بددلی شاه را
نه بگذاشتن خوار بدخواه را.
(گرشاسب نامه).
یکی خیره ای و دوم بددلی
سوم زفتی و چارمین کاهلی.
(گرشاسب نامه).
مبارزت را بر مایه سود باشد نیک
بلی و بددلی آنجا زیان کند بازار.
مسعودسعد.
...زآنکه هر جای بجزدر صف حرب
بددلی بیش بود هشیاری است.
سنایی.
و اگر حلیم بود (مرد مقل حال) به بددلی منسوب شود. (مرزبان نامه). بددلی را بردباری نام منه. (مرزبان نامه).
از کمال حزم و سوءالظن خویش
نی ز نقص و بددلی و ضعف کیش.
مولوی.
- بددلی کردن، ترسیدن. هیوع. (یادداشت مؤلف). تکعکع. (المصادر زوزنی) .خیام. خیمومه. خیوم. خیم. خیمان. (منتهی الارب) :
چو پیران نبرد تو جوید دلیر
مکن بددلی پیش او رو چو شیر.
فردوسی.
شکم بنده را چون شکم گشت سیر
کند بددلی گرچه باشد دلیر.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
منسوب است به باغ عبداﷲ که محله ای است در اصفهان. (سمعانی) (اللباب)
لغت نامه دهخدا
(بَ دِ)
تیره ای از ایل آقاجری کوه گیلویه. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ لی ی)
عمرو بن عامر مکنی به ابوالخطاب و او راویۀ فرد و فصیح بود و اصمعی از او لغت و شعر فراگرفت و گفتۀ او را حجت قرار داد. (ابن الندیم). رجوع به ابوالخطاب شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ لی ی)
منسوب به بهدله که نام قبیله ای است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
حالت و چگونگی بیدل. دل از دست دادگی:
من و تو سخن چون توانیم گفتن
من از بیدلی و تو از بی دهانی.
پنجهیری.
، آزردگی. دلتنگی. افسردگی، بی جرأتی و جبن. (ناظم الاطباء). ترس. جبن. ترسانی. ضعف قلب. (ناظم الاطباء) :
ز بیدلی و ز بیدانشی بلشکر خویش
هم از پیاده هراسان بود هم از سرهنگ.
فرخی.
، دلدادگی. شیدائی. عشق. حب. محبت. عاشقی:
دلا تا تو ز من دوری نه در خوابم نه بیدارم
نشان بیدلی پیداست از گفتار و کردارم.
فرخی.
هزار بار بگفتم که راز عشق ترا
نهان کنم نکنم بیدلی و پرده دری.
سوزنی.
دلم را میبری اندیشه ای نیست
ببر کز بیدلی به پیشه ای نیست.
نظامی.
گر امانت بسلامت ببرم باکی نیست
بیدلی سهل بود گر نبود بیدینی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ وی ی)
محمد بن محمد بن حسین بن عبدالکریم بن موسی، مکنی به ابوالسیر و ملقب به صدرالاسلام برادر فخرالاسلام بزدوی. یکی از فقهای بزرگ و فحول مناظرین و از رؤسای حنفیه بوده است. وی بسال 421 هجری قمری متولد شد و در سال 493 درگذشت. نجم الدین ابوحفص عمر بن محمد نسفی و محمد بن ابی بکر مسیحی صابونی و محمد بن طاهر سمرقندی لبادی و ابواسحاق محمد بن منصور معروف به حاکم نوقدی و ابوالمعالی محمد بن نصر مدنی، از شاگردان صدرالاسلام بودند. او راست: شرح جامع صغیر و جامع کبیر. (از حواشی فیه مافیه ص 335). و رجوع به انساب سمعانی ذیل بزدوی و الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه و الفوائد البهیه شود، ناگوار و غیرقابل تحمل آمدن
علی بن محمد بن حسین بن عبدالکریم بن موسی بزدوی، مکنی به ابوالحسن. فقیه قرن پنجم هجری به ماوراءالنهر. رجوع به علی بزدوی شود
یوسف بن محمد بن آدم بن عیسی بن بزده قصار، که بزدوی نسبت به جد اعلای وی می باشد. رجوع به لباب الانساب شود
لغت نامه دهخدا
(بَدَ وی ی)
نسبت است به بزده که دهی بوده درشش فرسنگی نسف (نخشب) بر سر راه بخاری. (فیه مافیه ص 335). نسبت است به بزده که قلعه ای استوار در شش فرسخی نسف بوده است. (از لباب الانساب). رجوع به بزده شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
از گفتۀ مؤلف مرآه الخیال چنین برمی آید که وی بانویی بسیار خوش طبع و خوش فکر و خوشگو و زیبا و شوهرش شیخ عبدالله دیوانه پسر خواجه حکیم بوده است. (مرآه الخیال ص 338)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
فرانسیس هربرت. (1846-1924 میلادی) فیلسوف انگلیسی. از اصحاب مذهب اصالت تصور مطلق بود و با حکمای معاصر معارضه داشت و می گفت واقعیت حقیقتی کامل و لایتغیر است. اثر عمده اش نمود و بود (1893 میلادی) است. (دایره المعارف فارسی)
جیمز. (1693-1762 میلادی) منجم انگلیسی. وی کج نمایی نور و رقص محور زمین را کشف کرد. در 1742 میلادی مدیر رسد خانه سلطنتی بود. (دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزدل
تصویر بزدل
ترسو، کم جرات، کم دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدلی
تصویر بدلی
خوش ظاهر وبد باطن، چیزی که جنسش بد باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بددلی
تصویر بددلی
بزدلی وبیمناکی، ترس، خوف، ترسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدلی
تصویر بیدلی
آزردگی دلتنگی، ترس جبن، دلدادگی شیدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزدل
تصویر بزدل
((بُ. دِ))
ترسو، جبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدلی
تصویر بدلی
((بَ دَ))
قلابی، غیراصلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزدل
تصویر بزدل
بی جرات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزدل
تصویر بزدل
Fainthearted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آغل طبیعی گوسفندان در شکاف کوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بزدل
تصویر بزدل
трусливый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بزدل
تصویر بزدل
ängstlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بزدل
تصویر بزدل
боязкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بزدل
تصویر بزدل
bojaźliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بزدل
تصویر بزدل
胆怯的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بزدل
تصویر بزدل
medroso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بزدل
تصویر بزدل
pavido
دیکشنری فارسی به ایتالیایی