جدول جو
جدول جو

معنی بزبرگ - جستجوی لغت در جدول جو

بزبرگ
(بُ بَ)
نوعی از افرا. (یادداشت بخط دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
(پسرانه)
والا، برجسته، نام شاعری کرد (نگارش کردی: بوزرگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
دارای اندازه یا حجم زیاد، کلان مثلاً خانۀ بزرگ،
با اهمیت، برجسته مثلاً رمان نویس بزرگ،
با سن بیشتر مثلاً برادر بزرگ،
دارای سن زیاد، بالغ، سخت، شدید مثلاً رنج بزرگ، فاجعۀ بزرگ،
شریف، محترم، رئیس، سرپرست، دارای مقام یا طبقۀ اجتماعی بالا مثلاً بزرگان شهر دور هم جمع شوند،
در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، بادرشتی و گستاخی
فرهنگ فارسی عمید
(بُ زُ)
ضد خرد. (شرفنامۀ منیری). ضد کوچک. (آنندراج). نقیض کوچک. (ناظم الاطباء) (برهان). مقابل کوچک، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ریز و کبیر مقابل صغیر. مقابل خرد. اکبر. جلیل. ضخم. (یادداشت بخط دهخدا). عبنبل. نعند. (منتهی الارب). شریف. (المنجد). جحادر. (تاج العروس). عنک. عنجج. کمره. ارزب. اجسم. جسیم. جزیل. مثیل. جلال. اعظم. عظیم. جنادل. (منتهی الارب) :
وامی است بزرگ شکر او بر تو
بگذار بجد و جهد وامش را.
ناصرخسرو.
و بر ایشان که مانده اند ستمهای بزرگ است از حسنک و دیگران. (تاریخ بیهقی).
- شاش بزرگ، در تداول خانگی، مقابل شاش کوچک. (یادداشت بخط دهخدا). رجوع به شاش شود.
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
بزرک. تخم کتان. (ناظم الاطباء). دانه ایست که از آن روغن چراغ گیرند و بعربی کتان گویند. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به بزرک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
کلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببرگ
تصویر ببرگ
((بِ بَ))
مهیّا، فراهم بودن وسایل زندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
((بُ زُ))
دارای حجم، وسعت یا کمیت زیاد، برجسته، نمایان، بالغ، بزرگسال، دارای سن بیشتر، عنوان احترام آمیز برای پدر، مادر، دایی و، رییس، پیشوا
فرهنگ فارسی معین
ارجمند، بابا، خداوند، خواجه، رئیس، سر، سرپرست، سرور، شخیص، عالیقدر، کبیر، کلان، محتشم، معظم، مولا، مهتر
متضاد: بنده، کهتر، خطیر، عظیم، مهیب، تنومند، جسیم، عظیم الجثه، کوه پیکر، گنده، عریض، فراخ، گسترده، گشاد، وسیع
متضاد: کم عرض، ارشد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
كبيرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
Big, Large, Huge, Whopping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
grand, énorme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
大きい , 巨大な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
большой , огромный
دیکشنری فارسی به روسی
مسن، بزرگتر
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
بڑا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
বড় , বিশাল , বড়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
kubwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
büyük, devasa
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
큰 , 거대한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
groß, riesig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
великий , величезний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
बड़ा , विशाल
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
besar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
ใหญ่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
groot, enorm
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
grande, enorme
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
grande, enorme
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
grande, enorme
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
大的 , 巨大的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
duży, ogromny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بزرگ
تصویر بزرگ
גדול , ענק
دیکشنری فارسی به عبری