دهی است از دهستان دیمچه از بخش گتوند شهرستان شوشتر. دشت و گرمسیر است، و 300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ بختیاری می باشند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان دیمچه از بخش گتوند شهرستان شوشتر. دشت و گرمسیر است، و 300 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ بختیاری می باشند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
محمد بن شهاب بن یوسف الکردری البریقینی الخوارزمی. فقیهی حنفی است. اصل وی از کردر از توابع خوارزم بودو ببلاد دیگر سفر کرد و به کفر امیرتیمور فتوی داد. او راست: 1- الجامعالوجیز در دو جلد و حاوی فتاوی فقه حنفی است. 2- المناقب الکردریه، درباره سیرۀ ابوحنیفه. 3- مختصر فی بیان تعریفات الاحکام. 4- آداب القضاء. (از الاعلام زرکلی ذیل محمد بن محمد). و رجوع به تلفیق الاخبار و المکتبهالازهریه و معجم المطبوعات شود، کنایه از فریب دادن بحرف و صوت ملایم. (بهار عجم) : زیر لب میدهدم وعده که کامت بدهم غالب آنست که ما را بزبان میدارد. جمال الدین سلمان (از بهار عجم). بلبل گله میکرد ز گل دوش بصد رنگ گل بود که هر دم بزبان دگرش داشت. ملا وحشی (از بهار عجم). بر سر هر مژه لخت دل و جانی دارد هرکه را سحر نگاهش بزبانی دارد. محسن تأثیر (از بهار عجم). محو دلجوئی پروانه بود روی دلش شمع دارد بزبان گرچه همه محفل را. صائب (از بهار عجم)
محمد بن شهاب بن یوسف الکردری البریقینی الخوارزمی. فقیهی حنفی است. اصل وی از کردر از توابع خوارزم بودو ببلاد دیگر سفر کرد و به کفر امیرتیمور فتوی داد. او راست: 1- الجامعالوجیز در دو جلد و حاوی فتاوی فقه حنفی است. 2- المناقب الکردریه، درباره سیرۀ ابوحنیفه. 3- مختصر فی بیان تعریفات الاحکام. 4- آداب القضاء. (از الاعلام زرکلی ذیل محمد بن محمد). و رجوع به تلفیق الاخبار و المکتبهالازهریه و معجم المطبوعات شود، کنایه از فریب دادن بحرف و صوت ملایم. (بهار عجم) : زیر لب میدهدم وعده که کامت بدهم غالب آنست که ما را بزبان میدارد. جمال الدین سلمان (از بهار عجم). بلبل گله میکرد ز گل دوش بصد رنگ گل بود که هر دم بزبان دگرش داشت. ملا وحشی (از بهار عجم). بر سر هر مژه لخت دل و جانی دارد هرکه را سحر نگاهش بزبانی دارد. محسن تأثیر (از بهار عجم). محو دلجوئی پروانه بود روی دلش شمع دارد بزبان گرچه همه محفل را. صائب (از بهار عجم)
حرفت بزاز. (یادداشت بخط دهخدا). شغل بزاز. (ناظم الاطباء). عمل و شغل بزاز. (فرهنگ فارسی معین) : دعوی همی کنند به بزازی هر ناکسی و عاجز و عریانی. ناصرخسرو.
حرفت بزاز. (یادداشت بخط دهخدا). شغل بزاز. (ناظم الاطباء). عمل و شغل بزاز. (فرهنگ فارسی معین) : دعوی همی کنند به بزازی هر ناکسی و عاجز و عریانی. ناصرخسرو.
بزازی در خواب ما گویای مکر و حیله و نیزنگ است و بزاز مردی است مکار و نیرنگ باز و چنانچه خویشتن را در خواب درون یک بزازی ببینیم گویای اینست که سخت فریفته زینت دنیا می شویم و در موضعی قرار می گیریم که انتخاب و اتخاذ تصمیم درباره داشتن بهترین، مردد و دو دل می مانیم. اگر ببینیم که در یک بزازی هستیم و بزاز برای ما پارچه می آورد و عرضه می کند با مردی محیل و مکار رو به رو می شویم که سررشته کار ما به دست او می افتد و خواب ما آگهی می دهد که هوشیار باشیم. اگر شخص آشنایی را در خواب خود به جای بزاز مشاهده کنیم نشان آنست که از آن شخص معین بیمناکیم و در عین حال محتاج و ناخود آگاه از کید و مکر او می ترسیم. چنانچه کسی ببیند که خودش بزازی می کند و او خریدار است فریب می خورد و زیانی به او می رسد.
بزازی در خواب ما گویای مکر و حیله و نیزنگ است و بزاز مردی است مکار و نیرنگ باز و چنانچه خویشتن را در خواب درون یک بزازی ببینیم گویای اینست که سخت فریفته زینت دنیا می شویم و در موضعی قرار می گیریم که انتخاب و اتخاذ تصمیم درباره داشتن بهترین، مردد و دو دل می مانیم. اگر ببینیم که در یک بزازی هستیم و بزاز برای ما پارچه می آورد و عرضه می کند با مردی محیل و مکار رو به رو می شویم که سررشته کار ما به دست او می افتد و خواب ما آگهی می دهد که هوشیار باشیم. اگر شخص آشنایی را در خواب خود به جای بزاز مشاهده کنیم نشان آنست که از آن شخص معین بیمناکیم و در عین حال محتاج و ناخود آگاه از کید و مکر او می ترسیم. چنانچه کسی ببیند که خودش بزازی می کند و او خریدار است فریب می خورد و زیانی به او می رسد.
فعالیتی برای سرگرمی یا تفریح، ورزش، اجرای نقش در نمایش، فیلم، ومانند آن، قمار کردن، بیهوده، عبث بازی کردن: چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سر گرم ساختن، به تفنن کاری کردن، قمار کردن، کاری به قصد تفریح یا ورزش انجام دادن بازی دادن: کسی را به کاری یا چیزی سرگرم ساختن، فریب دادن
فعالیتی برای سرگرمی یا تفریح، ورزش، اجرای نقش در نمایش، فیلم، ومانند آن، قمار کردن، بیهوده، عبث بازی کردن: چیزی در دست گرفتن و خود را بیهوده با آن سر گرم ساختن، به تفنن کاری کردن، قمار کردن، کاری به قصد تفریح یا ورزش انجام دادن بازی دادن: کسی را به کاری یا چیزی سرگرم ساختن، فریب دادن
نسبت است به بزان که قریه ای است از قرای اصفهان. ابوالفرج عبدالوهاب بن محمد بن عبدالله اصفهانی منسوب بدانجاست، و ابوبکر خطیب حافظ از او روایت کند. (از لباب الانساب)
نسبت است به بزان که قریه ای است از قرای اصفهان. ابوالفرج عبدالوهاب بن محمد بن عبدالله اصفهانی منسوب بدانجاست، و ابوبکر خطیب حافظ از او روایت کند. (از لباب الانساب)
محمد بن فضل بن علی بن حسین بن علی بن ابراهیم بن اسماعیل بن جعفر هاشمی عباس، مکنی به ابوزید. از فرزندان فضل بن عباس قزازی از مردم آمل طبرستان و از خانوادۀ علم و بزرگی است و خود مردی دانشمند بود و شعر نیکو میسرود. وی از ابوالمحاسن عبدالواحد بن اسماعیل رویانی در آمل و ابوسعد احمد بن عبدالجبار بن طیوری در بغداد و نیز از ابوسعد سمعانی سماع حدیث کرد و ابوسعد از او استماع کرده است. ولادت او به سال 485 هجری قمری در آمل است. (از اللباب)
محمد بن فضل بن علی بن حسین بن علی بن ابراهیم بن اسماعیل بن جعفر هاشمی عباس، مکنی به ابوزید. از فرزندان فضل بن عباس قزازی از مردم آمل طبرستان و از خانوادۀ علم و بزرگی است و خود مردی دانشمند بود و شعر نیکو میسرود. وی از ابوالمحاسن عبدالواحد بن اسماعیل رویانی در آمل و ابوسعد احمد بن عبدالجبار بن طیوری در بغداد و نیز از ابوسعد سمعانی سماع حدیث کرد و ابوسعد از او استماع کرده است. ولادت او به سال 485 هجری قمری در آمل است. (از اللباب)
عمل و شغل بزباز. (فرهنگ فارسی معین). عمل آنکه بازی و جستن و رقاصی به بز یاد میدهد. (انجمن آرای ناصری). رقصانیدن بز و بوزنه. (غیاث اللغات). رقصاندن بز. (آنندراج) : ای بسا شیر که آموختیش بزبازی سوی بازار که برجه هله زیرک هله زود. مولوی (از آنندراج). با تو گر این سگ کند عزم بگرگ آشتی بازی بز میدهد تا کندت خوک بند. عطار (از یادداشت بخط دهخدا). قضا طرح بزبازی جدی کرد نشد ملتفت شاه افلاک گرد. ملاطغرا (از بهار عجم). ز عدلت میش بزبازی کند با شیرهمچون سگ ز بهر پاسبانی گرگ دنبال شبان گیرد. امیرخسرو (از بهار عجم).
عمل و شغل بزباز. (فرهنگ فارسی معین). عمل آنکه بازی و جستن و رقاصی به بز یاد میدهد. (انجمن آرای ناصری). رقصانیدن بز و بوزنه. (غیاث اللغات). رقصاندن بز. (آنندراج) : ای بسا شیر که آموختیش بزبازی سوی بازار که برجه هله زیرک هله زود. مولوی (از آنندراج). با تو گر این سگ کند عزم بگرگ آشتی بازی بز میدهد تا کندت خوک بند. عطار (از یادداشت بخط دهخدا). قضا طرح بزبازی جدی کرد نشد ملتفت شاه افلاک گرد. ملاطغرا (از بهار عجم). ز عدلت میش بزبازی کند با شیرهمچون سگ ز بهر پاسبانی گرگ دنبال شبان گیرد. امیرخسرو (از بهار عجم).
ابوالعباس احمد ابن عمر عزازی، منسوب به عزاز حلب. وی محدث بود و از ابوالحسن علی بن احمد بن مرزبان روایت کرده است. (از معجم البلدان). محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
ابوالعباس احمد ابن عمر عزازی، منسوب به عزاز حلب. وی محدث بود و از ابوالحسن علی بن احمد بن مرزبان روایت کرده است. (از معجم البلدان). محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
نام دیگر کوه خزاز است. رجوع به معجم البلدان یاقوت شود. در منتهی الارب آمده: نام کوهی است که عرب برآن آتش افروختندی بامداد غارت. و بدون الف و لام می آید. میدانی در مجمع الامثال می آورد: نام کوهی است و بدانجا وقعه ای بین نزار و یمن اتفاق افتاد: و نحن غداه اوقد فی خزازی هدیت کتایباً متحیرات. - یوم خزازی، جنگی که در جبل خزازی واقع شده و از مشهورترین وقایع زمان جاهلیت است
نام دیگر کوه خزاز است. رجوع به معجم البلدان یاقوت شود. در منتهی الارب آمده: نام کوهی است که عرب برآن آتش افروختندی بامداد غارت. و بدون الف و لام می آید. میدانی در مجمع الامثال می آورد: نام کوهی است و بدانجا وقعه ای بین نزار و یمن اتفاق افتاد: و نحن غداه اوقد فی خزازی هدیت کتایباً متحیرات. - یوم خزازی، جنگی که در جبل خزازی واقع شده و از مشهورترین وقایع زمان جاهلیت است