جدول جو
جدول جو

معنی بریزاننده - جستجوی لغت در جدول جو

بریزاننده
(بِ نَنْ دَ / دِ)
از مادۀ ریز و بریزه، ریزاننده: مفتّت، بریزانندۀحصاه. (یادداشت دهخدا). و رجوع به بریزانیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لرزاننده
تصویر لرزاننده
تکان دهنده، به لرزآورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریاننده
تصویر گریاننده
کسی که دیگری را بگریاند، چیزی که باعث گریه شود
فرهنگ فارسی عمید
(نَنْ دَ / دِ)
ریزریزکننده (از مادۀ ریز و ریزه) : مفتّت، ریزانندۀ حصاه. (یادداشت مؤلف) ، ریزنده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ نَنْ دَ / دِ)
انتخاب کننده.
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از مادۀ ریز و ریزه، تفتیت. خرد کردن. ریزریز کردن. ریزه ریزه کردن. خردمرد کردن. و این کلمه را در سنگ گرده و سنگ مثانه و امثال آن اطبای فارس در کتب بسیار استعمال کرده اند و شباهت غریبی مابین آن و بریزۀ فرانسه هست که معنی همین کلمه است: تفتیت حصاه کلیه، بریزانیدن سنگ گرده. (از یادداشت دهخدا). اندر داروها که سنگ مثانه بریزاند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و خون ’ایل’ چون بیاشامند حصاه مثانه بریزاند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به ریزانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ جَ دَ / دِ)
نعت فاعلی است از برجهانیدن. رجوع به برجهانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
ریزریزکرده. مفتّت. (یادداشت مؤلف) ، ریخته. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گِ نَنْ دَ /دِ)
آنچه یا آنکه بگریاند. گریه آور. مبکی
لغت نامه دهخدا
(لَ نَنْ دَ / دِ)
آنکه لرزاند. که لرزاند. که بلرز آرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از گمیزاننده
تصویر گمیزاننده
بشاشیدن وادارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریاننده
تصویر گریاننده
آنکه یا آنچه بگریاندگریه آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزاننده
تصویر لرزاننده
آنکه بلرزاند کسی که بلرز در آورد
فرهنگ لغت هوشیار