جدول جو
جدول جو

معنی برگزیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

برگزیدگی
(بَ گُ دَ / دِ)
پسندیدگی. (ناظم الاطباء). خیره (ر / ی ر) . عمیه. قمعه. هذب. (از منتهی الارب) : از این حکم بیرون نیست هیچ کس نه ملک مقرب و نه نبی مرسل و نه برگزیده ای بواسطۀ برگزیدگی. (تاریخ بیهقی ص 307). قفوه، برگزیدگی مهمان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برگزیده
تصویر برگزیده
انتخاب شده، منتخب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورزیدگی
تصویر ورزیدگی
ورزیده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
نابودی و از بین رفتن یک مؤسسه، حکومت و مانند آن، انحلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگزیدن
تصویر برگزیدن
گزیدن، انتخاب کردن، پسندیدن و جدا کردن کسی یا چیزی از میان چند تن یا چند چیز، ترجیح دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برازندگی
تصویر برازندگی
برازنده بودن، خوب و زیبا بودن، شایستگی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ زَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی برازنده. زیبایی، جمع واژۀ برعوم، جمع واژۀ برعومه. رجوع به برعومه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
شایستگی.
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
رجوع به گرازیدن شود
لغت نامه دهخدا
(طِ / طَ دَ / دِ)
آرایش. پیرایش. حالت و چگونگی طرازیده. آراستگی
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ دَ / دِ)
حالت و چگونگی بیگزاده. رجوع به بیگزاده شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
حالت و صفت مارگزیده. رجوع به مارگزیده شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
درخور برازیدن. شایستۀ زیبیدن، منسوخ. دمده. ورافتاده، مغلوب و ناتوان. (آنندراج). مغلوب و عاجز و ناتوان. (ناظم الاطباء) :
برقع عارض تو عافیت دلها برد
عافیت بار برافتادۀ دور قمر است.
سلمان (آنندراج).
، مضمحل شده. فانی شده. رجوع به افتاده شود
لغت نامه دهخدا
(بَ گُ دَ / دِ)
جمع واژۀ برگزیده. مقبولان و پسندیدگان. (آنندراج). منتخب شدگان. (ناظم الاطباء). اخیار. اصفیا: ایشان برگزیدگان آفریدگار جل جلاله بوده اند. (تاریخ بیهقی ص 94). به حق اهل بیت او که پاکانند و اصحاب او که برگزیدگانند. (تاریخ بیهقی ص 316). عصب، برگزیدگان قوم. (منتهی الارب). و رجوع به برگزیده شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ دَ / دِ)
حاصل مصدر است از بردمیدن. رجوع به بردمیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ گَ دَ / دِ)
جای گاز خر: نسیف، نشان خرگزیدگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ دی دَ / دِ)
حرکت. رحلت. کوچ. (ناظم الاطباء). نقله. (ازمنتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
پسندیدن و جدا کردن چیزی یا کسی از میان گروهی و جمعی انتخاب کردن، ترجیح دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزیدگی
تصویر ورزیدگی
ممارست کردن، تجربه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزرگزادگی
تصویر بزرگزادگی
نجابت اصالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برازندگی
تصویر برازندگی
زیبائی، لیاقت، سزاواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگزیده
تصویر برگزیده
انتخاب شده، منتخب، چشم وچراغ، دست چین، گزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
حالت و وضع برچیدن انحلال یک موسسه تعطیل یک بنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگزیدگان
تصویر برگزیدگان
مقبولان، پسندیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگزیده
تصویر برگزیده
((~. گُ دِ))
انتخاب شده، ترجیح داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگزیدن
تصویر برگزیدن
((بَ گُ دَ))
انتخاب کردن، ترجیح دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
((بَ دِ))
دانه از زمین برداشتن، گرد کردن، تعطیل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورزیدگی
تصویر ورزیدگی
((وَ دِ یا دَ))
تجربه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برازندگی
تصویر برازندگی
((بَ زَ دِ))
شایستگی، لیاقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگزیده
تصویر برگزیده
منتخب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برازندگی
تصویر برازندگی
تناسب
فرهنگ واژه فارسی سره
شایستگی، آراستگی، زیبندگی، استحقاق، سزاواری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از برگزیده
تصویر برگزیده
Choicely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برگزیده
تصویر برگزیده
отборно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برگزیده
تصویر برگزیده
auswahlweise
دیکشنری فارسی به آلمانی