صاحب فرهنگ شعوری (ج 1ص 242) بنقل از مجمعالفرس گوید: نوائی از سی ویک لحن معروف. و نغمۀ مطرب و آواز طوطی را نیز گویند - انتهی. ظاهراً این کلمه مصحف و مخفف ماه برکوهان است
صاحب فرهنگ شعوری (ج 1ص 242) بنقل از مجمعالفرس گوید: نوائی از سی ویک لحن معروف. و نغمۀ مطرب و آواز طوطی را نیز گویند - انتهی. ظاهراً این کلمه مصحف و مخفف ماه برکوهان است
دوروهان. ده کوچکی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 3 هزارگزی باختر سی سخت و 2هزارگزی باختر راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). این دهستان تا سال 1339 هجری شمسی تابع بهبهان بود و بعد از تأسیس شهرستان کهکیلویه (دیماه 1337) ظاهراً تابع آن قرار داده شده است و در آبان 1338 قسمتی از آن از این شهرستان منتزع و ضمیمۀ شهرستان شیراز شده است. (از دایره المعارف فارسی) نام رودخانه ای است در بلخ. (آنندراج)
دوروهان. ده کوچکی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 3 هزارگزی باختر سی سخت و 2هزارگزی باختر راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). این دهستان تا سال 1339 هجری شمسی تابع بهبهان بود و بعد از تأسیس شهرستان کهکیلویه (دیماه 1337) ظاهراً تابع آن قرار داده شده است و در آبان 1338 قسمتی از آن از این شهرستان منتزع و ضمیمۀ شهرستان شیراز شده است. (از دایره المعارف فارسی) نام رودخانه ای است در بلخ. (آنندراج)
در حال برکندن. جداکنان: همی رفت چون شیر کفک افکنان سر گور و آهو ز تن برکنان. فردوسی، نوعی از پیکان تیر که آنرا به هیئت برگ بید سازند. (برهان). پیکانی است که آنرا بیدبرگی نیز گویند زیرا که مشابه برگ بید است. (فرهنگ خطی). نوعی از پیکان و خنجر که بشکل بید سازند. (غیاث). شمشیر و خنجر و نوعی از پیکان که بصورت برگ بیدسازند و بیدبرگ به قلب اضافت هم گویند. (آنندراج) : بدی گر خود بدی دیو سپیدی به پیش برگ بیدش برگ بیدی. نظامی. گشت رعنایان بو در زیر بید و پای گل بوستان شیرمردان برگ بید و خنجر است. امیرخسرو دهلوی. سازد بروی صفحۀ خاکش قلم قلم گر سایۀ چنار کند برگ بید تو. میرالهی همدانی (از آنندراج). و رجوع به بیدبرگ در ترکیبات برگ شود
در حال برکندن. جداکنان: همی رفت چون شیر کفک افکنان سر گور و آهو ز تن برکنان. فردوسی، نوعی از پیکان تیر که آنرا به هیئت برگ بید سازند. (برهان). پیکانی است که آنرا بیدبرگی نیز گویند زیرا که مشابه برگ بید است. (فرهنگ خطی). نوعی از پیکان و خنجر که بشکل بید سازند. (غیاث). شمشیر و خنجر و نوعی از پیکان که بصورت برگ بیدسازند و بیدبرگ به قلب اضافت هم گویند. (آنندراج) : بدی گر خود بدی دیو سپیدی به پیش برگ بیدش برگ بیدی. نظامی. گشت رعنایان بو در زیر بید و پای گل بوستان شیرمردان برگ بید و خنجر است. امیرخسرو دهلوی. سازد بروی صفحۀ خاکش قلم قلم گر سایۀ چنار کند برگ بید تو. میرالهی همدانی (از آنندراج). و رجوع به بیدبرگ در ترکیبات برگ شود
بر وزن انگشتان، مخفف برکستوان باشد و آن پوشش است که در روز جنگ پوشند و بر اسب هم پوشانند. (برهان). برکستوان. برگستوان. رجوع به برگستوان شود، خراب کردن. (یادداشت مؤلف) : (غوزیان) بهر وقتی آیند بنواحی اسلام بهر جایی که افتد و برکوبند و غارت کنند و زود بازگردند. (حدود العالم)
بر وزن انگشتان، مخفف برکستوان باشد و آن پوشش است که در روز جنگ پوشند و بر اسب هم پوشانند. (برهان). برکستوان. برگستوان. رجوع به برگستوان شود، خراب کردن. (یادداشت مؤلف) : (غوزیان) بهر وقتی آیند بنواحی اسلام بهر جایی که افتد و برکوبند و غارت کنند و زود بازگردند. (حدود العالم)
کوفتن. رجوع به کوفتن شود، هزیمت کردن. فرار کردن. گریختن: همه مهتران پشت برگاشتند مرا در جهان خوار بگذاشتند. فردوسی. به بیچارگی پشت برگاشتند سراپرده و خیمه بگذاشتند. فردوسی. مسعود شکسته و خاکسار و علم نگونسار پشت برگاشت. (راحهالصدور راوندی). و رجوع به پشت برگاشتن در همین لغت نامه شود. - روی برگاشتن، روی برگردانیدن. اعراض کردن: که ما را برین گونه بگذاشتند بخیره چنین روی برگاشتند. فردوسی. دل زادفرخ نگه داشت نیز سپه را همی روی برگاشت نیز. فردوسی. جهانی پر از داد شد یک سره همی روی برگاشت گرگ از بره. فردوسی. سپاهش همه روی برگاشتند جهانجوی را خوار بگذاشتند. فردوسی. درفش و بنه پاک بگذاشتند گریزان ز کین روی برگاشتند. اسدی. و رجوع به روی برگاشتن در همین لغت نامه و برگاشتن روی در همین ترکیبات شود
کوفتن. رجوع به کوفتن شود، هزیمت کردن. فرار کردن. گریختن: همه مهتران پشت برگاشتند مرا در جهان خوار بگذاشتند. فردوسی. به بیچارگی پشت برگاشتند سراپرده و خیمه بگذاشتند. فردوسی. مسعود شکسته و خاکسار و علم نگونسار پشت برگاشت. (راحهالصدور راوندی). و رجوع به پشت برگاشتن در همین لغت نامه شود. - روی برگاشتن، روی برگردانیدن. اعراض کردن: که ما را برین گونه بگذاشتند بخیره چنین روی برگاشتند. فردوسی. دل زادفرخ نگه داشت نیز سپه را همی روی برگاشت نیز. فردوسی. جهانی پر از داد شد یک سره همی روی برگاشت گرگ از بره. فردوسی. سپاهش همه روی برگاشتند جهانجوی را خوار بگذاشتند. فردوسی. درفش و بنه پاک بگذاشتند گریزان ز کین روی برگاشتند. اسدی. و رجوع به روی برگاشتن در همین لغت نامه و برگاشتن روی در همین ترکیبات شود
نام قدیم شهر اشرف است. این شهر که در عظمت خود مدیون شاه عباس اول صفویست قبل از آن دهی بود بنام خرکوران و ازآن پیرزنی که شاه عباس آنرا از او خرید. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی)
نام قدیم شهر اشرف است. این شهر که در عظمت خود مدیون شاه عباس اول صفویست قبل از آن دهی بود بنام خرکوران و ازآن ِ پیرزنی که شاه عباس آنرا از او خرید. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی)
ده کوچکی است از بخش بزمان شهرستان ایرانشهر واقع در 18 هزارگزی جنوب بزمان و 12 هزارگزی باختر راه مالرو بزمان به ایرانشهر که دارای 25 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از بخش بزمان شهرستان ایرانشهر واقع در 18 هزارگزی جنوب بزمان و 12 هزارگزی باختر راه مالرو بزمان به ایرانشهر که دارای 25 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
قسمت برآمدگی پشت شتر و گاو که عبارت از نسج چربی ذخیره یی حیوان است: افزون ز که کوهان او از عاج تردندان او از تیر ها مژگان او از نوک سو فارش دهان. یا کوهان ثور. برآمدگی پشت گاو، پروین ثریا
قسمت برآمدگی پشت شتر و گاو که عبارت از نسج چربی ذخیره یی حیوان است: افزون ز که کوهان او از عاج تردندان او از تیر ها مژگان او از نوک سو فارش دهان. یا کوهان ثور. برآمدگی پشت گاو، پروین ثریا
گونه ای کوآرتز بنفش رنگ که آنرا آمتیست نیز نامند. رنگ بنقش آن مربوط بمواد خارجی مخصوصا مواد ارگانیک است ضمنا ترکیباتی از منگنز در ترکیب آن موجود است. اگر کرکهن را در حدود 250 درجه حرارت دهند رنگ بنفش آن می پرد و این دال بر آن است که رنگ بنفش وی مربوط بمواد هیدرو کربنه است. از این سنگ در جواهر سازی جهت ساختن نگین های انگشتری استفاده میکنند کرکهان آمتیست کوآرتز بنفش
گونه ای کوآرتز بنفش رنگ که آنرا آمتیست نیز نامند. رنگ بنقش آن مربوط بمواد خارجی مخصوصا مواد ارگانیک است ضمنا ترکیباتی از منگنز در ترکیب آن موجود است. اگر کرکهن را در حدود 250 درجه حرارت دهند رنگ بنفش آن می پرد و این دال بر آن است که رنگ بنفش وی مربوط بمواد هیدرو کربنه است. از این سنگ در جواهر سازی جهت ساختن نگین های انگشتری استفاده میکنند کرکهان آمتیست کوآرتز بنفش
جمع گروه گروهها دسته ها، طوایف قبایل: و آن گروهانرا که سال ایشان ایستاده است دیگر گونه روزگار است، واحدی نظامی ک در عصر پهلوی اول مرکب از سه دسته جنگی و یک گروه فرماندهی (دو جوخه یی) بود. یا گروهان تفنگدار پیاده. امروزه شامل تقسیمات ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته تفنگدار ج - دسته ادوات. یا گروهان ادوات گردان پیاده. امروزه شامل بخشهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته مسلسل سنگین. یا گروهان سر رشته داری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - سر رشته داری لشکر. ب - گروهان سررشته داری. یا گروهان بهداری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته درمان و تخلیه. پ - دسته آمبولانس. یا گروهان مهندس. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته مهندس رزمی
جمع گروه گروهها دسته ها، طوایف قبایل: و آن گروهانرا که سال ایشان ایستاده است دیگر گونه روزگار است، واحدی نظامی ک در عصر پهلوی اول مرکب از سه دسته جنگی و یک گروه فرماندهی (دو جوخه یی) بود. یا گروهان تفنگدار پیاده. امروزه شامل تقسیمات ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته تفنگدار ج - دسته ادوات. یا گروهان ادوات گردان پیاده. امروزه شامل بخشهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته مسلسل سنگین. یا گروهان سر رشته داری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - سر رشته داری لشکر. ب - گروهان سررشته داری. یا گروهان بهداری لشکر پیاده. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - دسته درمان و تخلیه. پ - دسته آمبولانس. یا گروهان مهندس. شامل قسمتهای ذیل است: الف - ارکان گروهان. ب - سه دسته مهندس رزمی