- برکشیده
- بالا کشیده، بیرون کشیده مستخرج بیرون آورده، برهم کشیده چین دار، ترقی یافته، نواخته پرورده
معنی برکشیده - جستجوی لغت در جدول جو
- برکشیده
- پرورده
بالاکشیده، بالابرده شده، بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهنجیده، آهخته، آهازیده، برهیخته، فراهیخته، آهیخته، آخته
- برکشیده ((~. کِ دِ))
- بالا کشیده، ترقی کرده، نواخته، پرورده، ساخته و برپا شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استخراج کردن، برآوردن
بمقام بالا وبرتر رساننده
بالا کشیدن، بالا بردن
بیرون آوردن
تربیت کردن
پروردن، کسی را ترقی دادن و بر مرتبۀ او افزودن
بیرون آوردن
تربیت کردن
پروردن، کسی را ترقی دادن و بر مرتبۀ او افزودن
منتخب
عاق پدر و مادر، فرزند خودسر عاق والدین
آنچه با آب شسته باشند مطهر، خوب نیک کامل: بانگلیسی آب کشیده حرف میزند
روشن شده برق زده، پرتو افکنده
تابیده، روشن
بلعیدن، ناجاویده فرو بردن
طلوع کردن
انتخاب شده، منتخب، چشم وچراغ، دست چین، گزیده
پارچه ای که تارهای زر در آن بکار برده باشند زرکش
خراش برداشته خراشیده
خراش داده شده، ریش زخم
هر چیزی که آنرا تراش داده باشند مانند چوب تخته و غیره
پریشانپراکنده گشته بشولیده پاشیده، بر باد داده، بیخود گردیده
پر زدن پرواز کردن، نهایت اشتیاق را داشتن: دلم برای او پر میکشید
پریشان شده متفرق شده پراگنده شده، بر باد داده افشانده
ابا کردن، قبول ننمودن
برکشیدن، بالا کشیدن
پریشان شده، آشفته، برای مثال پریشیده عقل و پراکنده هوش / ز قول نصیحت گر آکنده گوش (سعدی۱ - ۱۰۳) ، پراکنده
ناجویده از حلق فرو بردن، بلعیدن
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غضبان، غضوب، برای مثال چنان شد غراشیده از کینه اش / که آتش زبانه زد از سینه اش (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۴)
پراکنده، ازهم پاشیده، پریشان شده، برای مثال مجلس پراشیده همه، میوه خراشیده همه / نقل بپاشیده همه، به چاکران کرده یله (شاکر - شاعران بی دیوان - ۵۰)
نوشیدن، سرکشیدن، جذب کردن، پیش کشیدن
ویژگی فرزند خودسر و نافرمان، عاق والدین، برای مثال مر او را بدی برمخیده پسر / ز بهر جهان بر پدر کینه ور (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۲)
چوب یا چیز دیگر که آن را تراش داده باشند
خراشیده، قهر آلود غضب ناک
آشفته پریشان شده: (بتا، تا جدا گشتم از روی تو کراشیده و تیره شد کار من) (آغاجی)
تحمل ناکرده
بسوی بالا بر آمدن پاشنه خوابیده کفش را