- برکشی
ارتقا، ترقی
متضاد: تنزل
متضاد: تنزل
معنی برکشی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردن کشی، نافرمانی، یاغی گری، رسیدگی و بازرسی
سرکشی کردن: کنایه از گردن کشی کردن، نافرمانی کردن، به کاری رسیدگی کردن، محلی را بازرسی کردن
سرکشی کردن: کنایه از گردن کشی کردن، نافرمانی کردن، به کاری رسیدگی کردن، محلی را بازرسی کردن
نوعی پارچه:
برکجی با نسبت دارائیست
خلعت خورشید و مرغ شب پره.
نظام قاری
برکجی با نسبت دارائیست
خلعت خورشید و مرغ شب پره.
نظام قاری
(بَ کَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان طیبی گرم سیری بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان گرم سیری با 100 تن سکنه و ساکنین از طایفۀ طیبی می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
سرکشی، نافرمانی
