جدول جو
جدول جو

معنی بروکسل - جستجوی لغت در جدول جو

بروکسل
(بْرو / بُ سِ)
پایتخت کشور بلژیک و کرسی برابان در ساحل سن که به دیل ریزد. این شهر 185هزار تن سکنه دارد که با نواحی منضمۀ آن در حدود 972هزار تن میگردد. بروکسل دارای صنایع فعال و متنوع از قبیل مصنوعات مکانیکی و الکتریکی، برودری (قلاب دوزی) ، توری، انواع لباس، صنایع غذایی، محصولات شیمیایی و اشیاء سفالین است. نام این شهر در مرآت البلدان (ج 1 ضمیمه ص 120) برسیل آمده است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بروسکه
تصویر بروسکه
(پسرانه)
برق ناشی از ابر یا هر چیز دیگر، تلگراف (نگارش کردی: بروسکه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
به عکس، برخلاف مثلاً فکر نکن آدم خوبی است، برعکس خیلی هم شیاد است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برشکال
تصویر برشکال
موسم بارندگی، بارسات، بشکال، برشکال، پرشکال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بروسلا
تصویر بروسلا
خانواده ای از باکتری ها که باعث ابتلا به بیماری تب مالت می شوند
فرهنگ فارسی عمید
(بَرْ / بَ رَ)
برسات و در بهار عجم نوشته که لفظ هندی است و نزد فقیر مؤلف کتاب مفرس برسکال است که بسین مهمله باشد چه در هندی برس بمعنی بارش و کال بمعنی وقت. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به برسات شود:
فروز میکده باقر اگر حریف میی
رسید خم به ته و برشکال میگذرد.
باقر کاشی (از آنندراج) ، پوست پاره ای که سر قاروره و مانند آن را بدان بندند. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه مر شیشه بدان سخت کنند. ج، براصیم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
برومند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نشست بزانو. (منتهی الارب) ، گسیل داشتن. فرستادن. به جایی روانه کردن:
برون کرد کارآگهان ناگهان
همی جست بیدار کار جهان.
فردوسی.
ز مردان گرد ازدر کارزار
برون کرد لشکردو ره صدهزار.
فردوسی.
ز لشکر برون کن سواری هزار
فرامرز را باش در جنگ یار.
فردوسی.
برادرش را خواند فرشیدورد
سپاهی برون کرد و مردان مرد.
فردوسی.
فرسته برون کرد گردی گزین
بدادش عرابی نوندی بکین.
اسدی.
سپهبد زبان آوری نغزگوی
برون کرد و نسپرد نامه بدوی.
اسدی.
- برون کردن از تن (بر) ، درآوردن:
گشاد از میان آن کیانی کمر
برون کرد خفتان و جوشن ز بر.
فردوسی.
- شهربرون کرده، از شهر خارج شده:
هرکه درین حلقه فرومانده است
شهربرون کرده و ده رانده است.
نظامی.
، بیرون کشیدن. بیرون آختن. برون آهنجیدن:
بخون تشنه جلاد نامهربان
برون کرد دشنه چو تشنه زبان.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بْرو / بُ نِ)
آنتون. آهنگساز اتریشی. وی بسال 1824 میلادی در آنسفلدن متولد شد و در سال 1896 میلادی درگذشت. او مصنف سمفونی های بزرگ و تصنیفهای کوچکی است. (از فرهنگ فارسی معین) ، بیرون زده. بالاآمده. ورغلنبیده. ورقلنبیده:
ای دیده ها چو دیدۀ غوک آمده برون
گوئی که کرده اند گلوی ترا خبه.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(بِ / بُ)
بیرونسو. سوی بیرون. جانب بیرون. جانب وحشی. سمت خارج. مقابل درون سو:
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
از برونسو باد سرد و بیمناک.
رودکی.
نارنج چو دو کفۀ سیمین ترازو
هر دو ز زر سرخ طلی کرده برونسو.
منوچهری.
اگرچه درون سخن نیک بود از برونسو گمان به زشتی برند. (قابوسنامه).
اگر نه دشمن خویشی چه میباید همه خود را
درونسو شسته جان کندن برونسو ناروا رفتن.
خاقانی.
چو شمع از درونسو جگر سوختن
برونسو ز شادی برافروختن.
نظامی.
اگر در تنت مزه نماند برونسوی ترا مزه دهیم. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ وَ)
ده کوچکی است از دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در 22هزارگزی باختر بافت و 5هزارگزی شمال راه فرعی بافت به سیرجان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(پْرُکْ / پِ رُکْ سِ)
نام یکی از رؤسای نظامیان یونانی هوی خواه کوروش کوچک. هنگامی که کورش در سارد حاکم نشین لیدیه بود و خود را برای جنگ با برادرش اردشیر دوم آماده میکرد پروکسن با هزاروپانصد نفر سنگین اسلحه و پانصد نفر سبک اسلحه وارد آن شهر شد پس از حرکت کورش بسوی بابل چون سپاه او از فرات گذشت و در کنار آن رود در محل کوناکسا به آرایش سپاه پرداخت پروکسن با کل آرخ در میمنه جا داشت پس از کشته شدن کوروش چون اردشیر رسولانی پیش سرداران یونانی فرستاده اعلام کرد که یونانی ها باید اسلحه شان را بدهند و بعد به دربار رفته خواهش کنند که قرار مساعدی درباره آنها داده شود پروکسن گفت آیا شاه مانند فاتحی اسلحه را میخواهد یا دوستانه و بسان هدیه ای. اگر شق اول است چرا میخواهد؟ بیاید بگیرد هرگاه شق دوم است بما بگوید که در ازای این سخاوت سربازها به آنها چه میدهد. پس از اینکه تیسافرن والی لیدیه صاحب منصبان یونانی را فریب داد و آنها را توقیف و در زنجیر کرده نزد شاه فرستاد او نیز جزو آنان بود. دخول گزنفون در جمع سپاهیان کوروش برحسب دعوت پروکسن بود بدون آنکه بداند که کوروش قصد طغیان دارد. پس از آنکه پروکسن از میان رفت گزنفون بجای پروکسن انتخاب شد و یونانیان را از سرزمین ایران بیرون ب-رد
لغت نامه دهخدا
(پْرُکْ / پِ رُکْ لِ)
در اساطیر یونان نام پادشاه داستانی اسپارت پسر اریستودم. او جد اعلای پروکلیدها یا اوری پونتیدها یکی از دو خاندان شاهی اسپارت است
لغت نامه دهخدا
تصویری از برشکال
تصویر برشکال
هندی ک بارش زمان بارش بارشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درونسل
تصویر درونسل
بچه و فرزند زادولد زه وزای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برودست
تصویر برودست
برومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برونسو
تصویر برونسو
جانب بیرون، سمت خارج
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بوره تنگار تنکار ملح آبدار برات سدیم که فرمول شیمیایی آن میباشد. وزن مخصوصش 7، 1 و سختیش بین 2 تا 5، 2 است. بوره طبیعی مزه گس دارد تنگار ملح الصناعه. براکس، شکر سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
برخلاف، بالعکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروکاء
تصویر بروکاء
دو زانو نشستن، کوشش، استواری در کارزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درونسل
تصویر درونسل
((دَ رُّ نَ))
بچه و فرزند، زاد و ولد، زه و زاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
((بَ عَ))
برخلاف، به عکس آن چه گفته شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
واژگونه، وارونه، واژگون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
Conversely, Oppositely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
inversement, de manière opposée
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
наоборот , противоположно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
umgekehrt, entgegengesetzt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
навпаки , протилежно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
przeciwnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
相反地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
inversamente, de forma oposta
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
al contrario, oppostamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
inversamente, de manera opuesta
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
daarentegen, tegenovergesteld
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
ตรงกันข้าม , อย่างตรงกันข้าม
دیکشنری فارسی به تایلندی