یکی از دهستان های ششگانه بخش حومه شهرستان فردوس. هوای آن در قسمتهای کوهستانی معتدل و در جلگه گرمسیر است. این دهستان از 9ده تشکیل شده و دارای 3496 تن سکنه است. در این دهستان معدن آب گرمی وجود دارد که مورد استفادۀ اهالی شهرستان فردوس است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9) مرکز دهستان بخش حومه شهرستان فردوس. سکنۀ آن 325 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و ذرت است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
یکی از دهستان های ششگانه بخش حومه شهرستان فردوس. هوای آن در قسمتهای کوهستانی معتدل و در جلگه گرمسیر است. این دهستان از 9ده تشکیل شده و دارای 3496 تن سکنه است. در این دهستان معدن آب گرمی وجود دارد که مورد استفادۀ اهالی شهرستان فردوس است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9) مرکز دهستان بخش حومه شهرستان فردوس. سکنۀ آن 325 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و ذرت است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
مخفف بیرون. (برهان). ضددرون. (شرفنامۀ منیری). خارج و ظاهر. (ناظم الاطباء). ظاهر، مقابل باطن. منظر، مقابل مخبر: سر و بن چون سر و بن پنگان اندرون چون برون باتنگان. بوشکور. فرستاد باید فرستاده ای درون پر ز مکر و برون ساده ای. فردوسی. بنگر به ترنج ای عجبی دار که چونست پستانی سختست و دراز است و نگونست زرد است و سپید است و سپیدیش فزونست زردیش برونست و سپیدیش درونست چون سیم درونست و چو دینار برونست آگنده بدان سیم درون لؤلؤ شهوار. منوچهری. برون سرمه ای هست بر هاون اما ز سوی درون سرمه سایی نبینم. خاقانی. دل خاقانی از این درد، برون، پوست بسوخت وز درون غرقۀ خون گشت و خبر کس را نی. خاقانی. ای درونت برهنه از تقوی کز برون جامۀ ریا داری. سعدی. من ار حق شناسم وگر خودنمای برون با تو دارم درون با خدای. سعدی. تا خود برون پرده حکایت کجا رسد چون از درون پرده چنین پرده میدری. سعدی. - برون آرای، که ظاهر را آرایش دهد: ای درون پرور برون آرای وی خردبخش بی خردبخشای. سنائی. - برون دوست، ظاهردوست: چشم وزبانی که برون دوستند از سر، مویند و ز تن، پوستند. نظامی. - بی تکلف برون، آنکه ظاهرش تکلفی ندارد: نکوسیرت بی تکلف برون به از پارسای خراب اندرون. سعدی.
مخفف بیرون. (برهان). ضددرون. (شرفنامۀ منیری). خارج و ظاهر. (ناظم الاطباء). ظاهر، مقابل باطن. منظر، مقابل مخبر: سر و بن چون سر و بن پنگان اندرون چون برون باتنگان. بوشکور. فرستاد باید فرستاده ای درون پر ز مکر و برون ساده ای. فردوسی. بنگر به ترنج ای عجبی دار که چونست پستانی سختست و دراز است و نگونست زرد است و سپید است و سپیدیش فزونست زردیش برونست و سپیدیش درونست چون سیم درونست و چو دینار برونست آگنده بدان سیم درون لؤلؤ شهوار. منوچهری. برون سرمه ای هست بر هاون اما ز سوی درون سرمه سایی نبینم. خاقانی. دل خاقانی از این درد، برون، پوست بسوخت وز درون غرقۀ خون گشت و خبر کس را نی. خاقانی. ای درونت برهنه از تقوی کز برون جامۀ ریا داری. سعدی. من ار حق شناسم وگر خودنمای برون با تو دارم درون با خدای. سعدی. تا خود برون پرده حکایت کجا رسد چون از درون پرده چنین پرده میدری. سعدی. - برون آرای، که ظاهر را آرایش دهد: ای درون پرور برون آرای وی خردبخش بی خردبخشای. سنائی. - برون دوست، ظاهردوست: چشم وزبانی که برون دوستند از سر، مویند و ز تن، پوستند. نظامی. - بی تکلف برون، آنکه ظاهرش تکلفی ندارد: نکوسیرت بی تکلف برون به از پارسای خراب اندرون. سعدی.
همیشه بهار، گلی زرد رنگ با بوتۀ کوتاه و برگ های دراز و ستبر که در تمام تابستان گل می دهد و زمستان هم سبز است و از سالی به سال دیگر می ماند و سال بعد نیز گل می دهد، همیشک جوان
همیشه بهار، گلی زرد رنگ با بوتۀ کوتاه و برگ های دراز و ستبر که در تمام تابستان گل می دهد و زمستان هم سبز است و از سالی به سال دیگر می ماند و سال بعد نیز گل می دهد، همیشک جوان
دهی است از دهستان گوران شهرستان شاه آباد. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از زه آب دره سگر و محصول آن غلات، حبوب، لبنیات، صیفی، توتون و میوه است. این ده در دو محل بفاصله یک کیلومتر واقع و مشهور به علیا و سفلی است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان گوران شهرستان شاه آباد. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از زه آب دره سگر و محصول آن غلات، حبوب، لبنیات، صیفی، توتون و میوه است. این ده در دو محل بفاصله یک کیلومتر واقع و مشهور به علیا و سفلی است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5)
نوعی از ریاحین که پیوسته سبز بود و برگ آن نیفتد و پای دیوارها و جاهای سایه دار روید و آن را به عربی حی العالم گویند و در طب بکار است و در آذربایجان بسیار باشد، (از برهان)، همیشه جوان، همیشک جوان، بیش بهار، میش بهار، میشا، اذن القاضی، اذن القسیس، بعضی گویند بستان افروز است و خوردن آن با شراب کرمهای دراز معده را برآورد، (از برهان)
نوعی از ریاحین که پیوسته سبز بود و برگ آن نیفتد و پای دیوارها و جاهای سایه دار روید و آن را به عربی حی العالم گویند و در طب بکار است و در آذربایجان بسیار باشد، (از برهان)، همیشه جوان، همیشک جوان، بیش بهار، میش بهار، میشا، اذن القاضی، اذن القسیس، بعضی گویند بستان افروز است و خوردن آن با شراب کرمهای دراز معده را برآورد، (از برهان)
فرانسوی شفته ساروگ (ساروج) مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات بکار رود. یا بتون آرمه. بتون مسلح بتونی که در آن میله های آهنی گذارند تا استواری و مقاومت آن بیشتر گردد
فرانسوی شفته ساروگ (ساروج) مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات بکار رود. یا بتون آرمه. بتون مسلح بتونی که در آن میله های آهنی گذارند تا استواری و مقاومت آن بیشتر گردد