- برهنجیدن
- گستردن
معنی برهنجیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- برهنجیدن
- هنجیدن، آهنگ کردن، کشیدن، برآوردن،
برای مثال چنان که مرغ هوا پّر و بال برهنجد / تو بر خلایق بر پرّ مردمی برهنج (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ادب کردن، تربیت کردن، برای مثال چنانت بفرهنجم ای بدنهاد / که ناری دگرباره ایران به یاد (فردوسی۲ - ۴۲۹)
ادب کرده تادیب کردن، خوشخو کردن نیکو خصلت ساختن، دانش آموختن تعلیم کردن
ادب کرده تادیب شده، خوشخو کرده، دانش آموخته تعلیم یافته
تربیت شده
پرده کشیدن، آماده کردن، حاضر کردن
ریختن، پاشیدن
بیرون کردن، بدرآوردن
لمس کردن دست سودن، سودن عضوی برعضو دیگر
سخت در هم کشیده و کوفته شدن، چین بهم رساندن چین و شکن شدن، درشت گردیدن
برکندن
بیرون کشیدن چیزی از چیز دیگر مانند شمشیر از غلاف یا دست از دست دیگری، برکشیدن، کشیدن، درآوردن
بالا آوردن چیزی به قصد زدن مانند شمشیر
بلند کردن، برافراختن
، آهیختن، آهختن، برآهختن، آختن، اختنبرای مثال خوب گفتن پیشه کن با هرکسی / کاین برون آهنجد از دل بیخ کین (ناصرخسرو - ۱۱۹)
بیرون کشیدن چیزی از چیز دیگر مانند شمشیر از غلاف یا دست از دست دیگری، برکشیدن، کشیدن، درآوردن
بالا آوردن چیزی به قصد زدن مانند شمشیر
بلند کردن، برافراختن
، آهیختن، آهختن، برآهختن، آختن، اختن
درهم کشیده شدن، پرچین و شکن شدن، فشرده شدن، افسرده شدن
نادرست نویسی ترنجیدن
حلقه ای فلزی که زنان بمچ دست یا پا کنند: دست برنجن پای برنجن. برنجی
کمک کردن یاری کردن
آزرده شدن دلتنگ گشتن ملول شدن
آزرده شدن، دل تنگ شدن، ملول شدن، برای مثال بیهوده مرنج چون توان آسودن / می باش چنان که می توانی بودن (سنائی - لغت نامه - رنجیدن)
کشیدن، برکشیدن، بیرون کشیدن، برآوردن
برهنجیدن: کشیدن، گستردن،برای مثال چنان که مرغ هوا پر و بال بر هنجد / تو بر خلایق بر پر مردمی بر هنج (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
برهنجیدن: کشیدن، گستردن،
بیرون کشیدن و بر آوردن
Anguish
страдать
quälen
страждати
cierpieć