جدول جو
جدول جو

معنی برنگ - جستجوی لغت در جدول جو

برنگ
برنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، کرنج، گرنج، ارز
تصویری از برنگ
تصویر برنگ
فرهنگ فارسی عمید
برنگ
زنگ، کوبۀ در خانه، کلید، بزنگ، بژنگ
تصویری از برنگ
تصویر برنگ
فرهنگ فارسی عمید
برنگ
(بَ)
برنج کابلی و آن تخمی است دوایی که بیشتر از کابل آوردند. (برهان). قسمی از هلیله. (ناظم الاطباء). برنج کابلی. (الفاظالادویه). رجوع به برنج و برنج کابلی شود
برنج، که آلیاژی است. (از فرهنگ فارسی معین). از آن در ساختن اشیاء فلزی استفاده کنند. رجوع به برنج شود
لغت نامه دهخدا
برنگ
(بَ رَ)
دارای رنگ و لون. (ناظم الاطباء). این کلمه در ناظم الاطباء به فتح اول است اما ظاهراً باید مرکب از ب + رنگ باشد، به معنی بارنگ و دارای رنگ: تلوّن، برنگ شدن. (تاج المصادر بیهقی).
- برنگ دادن، رنگ کردن چیزی را. (آنندراج) :
گذشت عید بهار و ز تنگدستیها
رخی برنگ ندادیم از حنای قدح.
میرزا صائب (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
برنگ
(بُ رُ)
اندوخته و ذخیره و پس انداز. (برهان). نفع و سود و حاصل و ذخیره و اندوخته. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
برنگ
(بِ رَ)
ویتوس. (1680- 1741 میلادی). دریانورد دانمارکی. وی بسال 1728 میلادی تنگه و دریای برنگ را کشف کرد و آنها به اسم او نامیده شدند. (از فرهنگ فارسی معین). برینگ
لغت نامه دهخدا
برنگ
(بِ رَ)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل. سکنۀ آن 107 تن است. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ، نوعی از سماروغ که دراز و سرخ باشد و یا خرد و سیاه. (منتهی الارب). نوعی از کماه. (از ذیل اقرب الموارد از لسان).
- بنوبرنیق، بطنی است از عرب، و یا برنیق مردی از بنی سعد بوده است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بانگ
تصویر بانگ
(پسرانه)
خبرکردن مردم، اذان (نگارش کردی: بانگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برژنگ
تصویر برژنگ
(دخترانه)
مژه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارنگ
تصویر بارنگ
(دخترانه)
ریزش باران همراه باد (نگارش کردی: بارنگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهرنگ
تصویر بهرنگ
(پسرانه)
رنگ نیک، خوش رنگ، مرکب از به (بهتر، خوبتر) + رنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بورنگ
تصویر بورنگ
(پسرانه)
نوعی ریحان کوهی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برنا
تصویر برنا
(پسرانه)
جوان، جوان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شبرنگ
تصویر شبرنگ
سیاه، تیره و تاریک مانند شب، شبگون
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
نام شهری از کشمیر برساحل نهر چالنگر در شمال سملان بفاصله 288 هزار گز
لغت نامه دهخدا
تصویری از درنگ
تصویر درنگ
تاخیر، دیرکرد، مقابل شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارنگ
تصویر بارنگ
رنگدار، ملون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرنگ
تصویر آرنگ
مرفق، آرنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرنگ
تصویر جرنگ
صدای زنگ و طاس و امثال آن، آواز زدن شمشیر و تیغ و خنجر و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرنگ
تصویر زرنگ
چالاک، زیرک، باهوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بژنگ
تصویر بژنگ
کلید مفتاح بزنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانگ
تصویر بانگ
صیحه، صوت، آوا، فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرنگ
تصویر بیرنگ
چیزی که رنگ ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
افزار بنایان که سرش مانند کلنگ دراز است و بدان دیوار سوراخ کنند، کلنگ، اسکنه، تیشه بنایی و نجاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزنگ
تصویر بزنگ
غلق در خانه کلید مفتاح بژنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنا
تصویر برنا
مرد جوان، بر عکس پیر
فرهنگ لغت هوشیار
آلیاژی است از مس و روی، رنگ آن زرد است، و دانه ای استاز نوع غلات شبیه گندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برند
تصویر برند
مخفف برنده، قطع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنز
تصویر برنز
آلیاژی است که از آمیختن مس وقلع بدست آید، مفرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنس
تصویر برنس
کلاه درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
هر چه تیره و تاریک و مستور در ظلمات و سیاه و تیرگون باشد، همچون شب در تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
آوازی که از برخورد پیاپی شمشیر و گرز و مانند آنها بر آید، صدای زه کمان، آواز درای و زنگ، صدایی که در کوه و گنبد پیچد، آواز شکستن بلور و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنج
تصویر برنج
برنج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترنگ
تصویر ترنگ
ترنج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درنگ
تصویر درنگ
مکث، صبر، توقف، تامل، تاخیر
فرهنگ واژه فارسی سره