- برنگ
- زنگ، کوبۀ در خانه، کلید، بزنگ، بژنگ
معنی برنگ - جستجوی لغت در جدول جو
- برنگ
- برنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، کرنج، گرنج، ارز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هر چه تیره و تاریک و مستور در ظلمات و سیاه و تیرگون باشد، همچون شب در تاریکی
سیاه، تیره و تاریک مانند شب، شبگون
مکث، صبر، توقف، تامل، تاخیر
کلاه درویشی
آلیاژی است که از آمیختن مس وقلع بدست آید، مفرغ
مخفف برنده، قطع کننده
آلیاژی است از مس و روی، رنگ آن زرد است، و دانه ای استاز نوع غلات شبیه گندم
مرد جوان، بر عکس پیر
غلق در خانه کلید مفتاح بژنگ
کلید مفتاح بزنگ
افزار بنایان که سرش مانند کلنگ دراز است و بدان دیوار سوراخ کنند، کلنگ، اسکنه، تیشه بنایی و نجاری
چیزی که رنگ ندارد
صیحه، صوت، آوا، فریاد
تاخیر، دیرکرد، مقابل شتاب
برنج
ترنج
مرفق، آرنج
رنگدار، ملون
چالاک، زیرک، باهوش
صدای زنگ و طاس و امثال آن، آواز زدن شمشیر و تیغ و خنجر و غیره
آوازی که از برخورد پیاپی شمشیر و گرز و مانند آنها بر آید، صدای زه کمان، آواز درای و زنگ، صدایی که در کوه و گنبد پیچد، آواز شکستن بلور و مانند آن
صدای زه کمان هنگام تیر انداختن
فرانسوی آبدزدک کاپیش (گویش گیلکی) تلمبه کوچک شیشه یی که به وسیله آن دارویی مایع را در زیر پوست و داخل بدن تزریق کنند آبدزدک
زهر سم، هر چیز تلخ، حنظل
زیرک، باهوش، چست و چالاک
کلاه دراز، کلاه درویشی، برکی، جامه ای که کلاه هم داشته باشد مثلاً بارانی
گلۀ اسب، گروه اسبان، کراع، فسیله، نسیله
درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می ساختند، گز،برای مثال چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۷)
درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می ساختند، گز،