- برنشیت
- فرانسوی سینه پهلو از بیماری ها مرضی که در ریه حاصل شود و عوارض آن از این قرار است: ورم نایژه ها و شاخه های قصبه الریه گرفتگی صدا سرفه های سخت خروج خلطهای ساده یا تواء م با چرک و خون ورم ریه. یا برنشیت حاد. نوعی از برنشیت که در زمستان بعلت سرماخوردگی شدید بروز کند. یا برنشیت مزمن. نوعی از برنشیت که جایگیر و کهنه شده باشد
معنی برنشیت - جستجوی لغت در جدول جو
- برنشیت
- بیماری دستگاه تنفسی که عوارض آن عبارت است از مثلاً ورم نایژه ها، گرفتگی صدا، سرفه های دردناک و خارج شدن اخلاط ساده، چرک دار و گاهی خونی
برنشیت حاد: در پزشکی نوعی برونشیت که در زمستان در اثر سرماخوردگی بروز می کند
برنشیت مزمن: در پزشکی نوعی برونشیت که کهنه و جاگیر شده باشد
- برنشیت ((بُ رُ))
- نوعی بیماری ناشی از آماس نایره که باعث گرفتگی صدا، سرفه های شدید، خروج خلط های ساده یا توأم با چرک و خون می شود، ورم ریه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
امراض ریه
سواری کردن، سوار شدن
در پزشکی نوعی برونشیت که کهنه و جاگیر شده باشد
در پزشکی نوعی برونشیت که در زمستان در اثر سرماخوردگی بروز می کند
سوار شده (براسب و مانند آن)، نشسته برتخت (سلطنت) جالس براریکه (پادشاهی)
سوار شدن (براسب و مانند آن)، نشستن برتخت شاهی جلوس براریکه سلطنت
حلقه ای فلزی که زنان بمچ دست یا پا کنند: دست برنجن پای برنجن. برنجی
تکبر، عجب، کبر
رئیس، رییس
عضو اصلی تنفس ماهی
توحش، وحشیگری، غیرمتمدن بودن
واژگون، سرازیر، نگون سر
خودپسندی، خودستایی، تکبر
نشسته، سوار شده بر اسب، نشسته بر تخت
مسافری که در وسیلۀ نقلیه اعم از اتومبیل، هواپیما و امثال آن ها نشسته باشد، مسافری که میان قافله بر اسب یا استر سوار بوده
زمینی که سرازیری بسیار دارد، پر از سرازیری
خودپسندی، تکبر، والامنشی
عضو اصلی تنفس ماهی که به وسیلۀ آن اکسیژن موجود در آب را جذب می کند، آب شش
جوانی، برای مثال گرچه برنایی از میان برخاست / چون کنم حرص همچنان برجاست (نظامی۴ - ۵۶۱)
Barbarism
Shininess
Bronchial
варварство
блеск
бронхиальный
Barbarei