جدول جو
جدول جو

معنی برندن - جستجوی لغت در جدول جو

برندن(زَ دَ)
فشار دادن و افشردن. (ناظم الاطباء). اما در دیگر مآخذ موجود نبود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برندک
تصویر برندک
تپه، پشته، تل، کوه کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنده
تصویر برنده
کسی که چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد، کسی که در قمار یا مسابقه پیروز شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
جدا کردن، پاره کردن، جدا ساختن چیزی از چیز دیگر با کارد یا قیچی یا آلت دیگر، جدا شدن، پاره شدن، درنوردیدن و پیمودن راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برچدن
تصویر برچدن
برچیدن، به هم زدن و از میان بردن یک شرکت، حکومت و مانند آن، برهم پیچیدن و جمع کردن بساط و دستگاهی، دانه دانه برداشتن چیزی از روی زمین، برگزیدن و برداشتن چیزهای مرغوب و پسندیده از میان تودۀ چیزی، دانه چیدن مرغ از روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنده
تصویر برنده
دارای توانایی برای بریدن، تیز، کنایه از دارای توانایی در انجام کارها، قاطع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برکندن
تصویر برکندن
کندن، چیزی را از چیز دیگر کندن و جدا کردن، از ریشه درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنجن
تصویر برنجن
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، آورنجن، سوار، دستیاره، اورنجن، ایّاره، دستینه، دست برنجن، ورنجن، یارج، یاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برشدن
تصویر برشدن
بالا رفتن، بلند شدن، ایجاد شدن صدا، به گوش رسیدن صدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنون
تصویر برنون
پرنیان، نوعی پارچۀ ابریشمی منقش، دیبای منقش، حریر نازک، پرنون، برنو، پرنو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برکندن
تصویر برکندن
جدا کردن از زمین، قلع وقمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشدن
تصویر برشدن
بالا شدن، بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دانه دانه برداشتن (اززمین) دانه چیدن، انتخاب کردن برگزیدن، جمع کردن گرد کردن، تعطیل کردن یک بنگاه منحل کردن یک ساختمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزدن
تصویر برزدن
کسی را خوار وذلیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
قطع کردن، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنجن
تصویر برنجن
حلقه ای فلزی که زنان بمچ دست یا پا کنند: دست برنجن پای برنجن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنون
تصویر برنون
دیبای تنک حریر نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برندک
تصویر برندک
کوه، تپه کوه کوچک تپه پشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنده
تصویر برنده
قطع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برندک
تصویر برندک
((بَ رَ دَ))
تپه، پشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنجن
تصویر برنجن
((بَ رَ جَ))
حلقه ای فلزی که زنان به مچ دست یا پا کنند، ورنجن، ورنجین، برنجین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برشدن
تصویر برشدن
((بَ. شُ دَ))
بالا رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنده
تصویر برنده
((بُ رَّ دِ))
دارای ویژگی یا توانایی بریدن، تیز، بران، جدی، مؤثر و سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنده
تصویر برنده
((بَ رَ دِ))
دارای برد، پیروز، موفق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
((بُ دَ))
جدا کردن، پاره کردن، پیمودن، سپردن، نقب زدن، حفر کردن، خسته شدن، بی انگیزه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برزدن
تصویر برزدن
((بَ زَ دَ))
پهلو به پهلو زدن، برابری و همسری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
Chop, Pare, Shear, Slash, Slit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برنده
تصویر برنده
Cutting, Winning
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برنده
تصویر برنده
режущий , победный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
рубить , обрезать , стричь , разрезать , разорвать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برنده
تصویر برنده
schneidend, siegreich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
hacken, zuschneiden, scheren, zerschneiden, aufreißen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برنده
تصویر برنده
різальний , переможець
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
рубати , обрізати , стригти , різати , рвати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برنده
تصویر برنده
tnący, zwycięski
دیکشنری فارسی به لهستانی