- برنج
- آلیاژی است از مس و روی، رنگ آن زرد است، و دانه ای استاز نوع غلات شبیه گندم
معنی برنج - جستجوی لغت در جدول جو
- برنج
- برنج
- برنج
- دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، ارز، برنگ، کرنج، گرنج
آلیاژی زرد رنگ و مرکب از مس و روی که برای ساختن سماور یا کفۀ ترازو و سینی به کار می رود، پرنگ
برنج چمپا: نوعی برنج نامرغوب با نشاستۀ زیاد
برنج دم سیاه: نوعی برنج بلند که دم شالی آن سیاه است
برنج صدری: نوعی برنج دانه بلند
برنج کابلی: برنگ کابلی، در علم زیست شناسی گیاهی با شاخه های دراز، برگ های بیضی، گل های سفید خوشه ای و میوه ای قرمز و تندمزه که مصرف دارویی دارد
برنگ کابلی: برنج کابلی، در علم زیست شناسی گیاهی با شاخه های دراز، برگ های بیضی، گل های سفید خوشه ای و میوه ای قرمز و تندمزه که مصرف دارویی دارد
برنج گرده: نوعی برنج با دانه های کوتاه و گرد
- برنج ((بِ رِ))
- برنگ، آلیاژی مرکب از مس و قلع و روی. شصت و هفت درصد مس و سی و هفت درصد روی
- برنج
- گیاهی یک ساله که در جاهای گرم و مرطوب می روید، دانه آن یکی از غذاهای اصلی می باشد و انواع مختلف دارد، استخوانی، بی نام، طارم، دم سیاه، چمپا، صدری و غیره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حلقه ای فلزی که زنان بمچ دست یا پا کنند: دست برنجن پای برنجن
تهیه شده از غله برنج مثلاً شیرینی برنجی
تهیه شده از آلیاژ برنج مثلاً ظرف برنجی
تهیه شده از آلیاژ برنج مثلاً ظرف برنجی
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، آورنجن، سوار، دستیاره، اورنجن، ایّاره، دستینه، دست برنجن، ورنجن، یارج، یاره
برنج کابلی
ترنگ
جمع برج، دژها کوشک ها، آبام ها اختران جمع برج
کلاه درویشی
آلیاژی است که از آمیختن مس وقلع بدست آید، مفرغ
مخفف برنده، قطع کننده
مرد جوان، بر عکس پیر
در هم وبر هم
خشکی پوست صورت
آبرو
ماری که زهر نداشته باشد
اندازه مقدار، مبلغ
مفصل وبند میان بازو، مرفق
چاودار
تازی گشته پرنگ از توپال ها
پارسی تازی شده پرزه پرز
پارسی تازی شده برده
خشن و مشکل، کار دشوار
لمس دست کشی
پارسی تازی گشته زرنگ نام شهری درسیستان
چین و شکنج، سخت در هم فشرده، در هم کشیده
برنج
اکسید سرب
پارسی تازی گشته سرنج سرنج