- برم
- بیاد نگاه داشتن، از برداشتن
معنی برم - جستجوی لغت در جدول جو
- برم
- حفظ، حافظه
برغ، چشمه،برای مثال چون تن خود به برم پاک بشست / از مسامش تمام، لؤلؤ رست ، تالاب، گودالی که در آن آب جمع شده(شهیدبلخی - شاعران بی دیوان - ۲۸)
- برم
- چوب بندی که شاخه های تاک یا بیارۀ کدو، ومانند آن را روی آن می اندازند، چوب بست، داربست
- برم ((بَ رَ))
- چوبی که پارچه ای ملون بر بالای آن بندند و در میدان نصب کنند برای آگاه کردن مردم از کشتی پهلوانان، چوب بندی را گویند که تاک انگور و بیاره کدو و خیار و غیره را بالای آن گذارند، داربست
- برم ((بَ))
- آبگیر، استخر، برکه آب
- برم
- عنصری غیر فلزی، فرّار، مایع، سنگین و به رنگ سرخ که در داروسازی، رنگ سازی و ساخت مواد شیمیایی عکاسی به کار می رود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکوفه روفاندار (درخت مسواک) دیگ دیگ سنگی افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
مخالفت عصیان، خودرایی خودخواهی، عاق شدگی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
عنوان اجداد خاندان برمکیان و در اصل عنوان و لقبی بوده که به رئیس روحانی معبد بودایی بلخ می دادند، برمک معروف پدربزرگ یحیی وزیر مشهور هارون الرشید است
لمس دست کشی
لمس دست کشی
شکوفه روفاندار (درخت مسواک) دیگ دیگ سنگی
دست مالی، لمس، لامسه
اسکنه، وسیلۀ فلزی دسته داری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار می برند، ماهه، پرمه، پرماه، پرما، برماه، بهرمه
فرانسوی گندیک
خوراک و قوت، میل و خواهش، پر مور
تکبر، عجب، کبر
با نخوت، معجب
آشکارا هویدا آشکارا وظاهر وهویدا
خاندان برامکه
مطابق و موافق
به دلخواه گفتن
برحسب مراد و مقصود، موافق میل وخواهش
عاق پدر و مادر، فرزند خودسر عاق والدین
نافرمانی کردن
بموقع ومناسب، شایسته
دست مالیدن به چیزی
لمس کردن دست سودن، سودن عضوی برعضو دیگر
نوعی سوسمار
نظیر، مانند
افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب