معنی برمچ - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با برمچ
برمچ
- برمچ
- لمس و لامسه و دست کشی. (برهان) (آنندراج). برماس. و رجوع به برماس و برمچیدن شود
لغت نامه دهخدا
برمه
- برمه
- شکوفه روفاندار (درخت مسواک) دیگ دیگ سنگی افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
فرهنگ لغت هوشیار
برمک
- برمک
- عنوان اجداد خاندان برمکیان و در اصل عنوان و لقبی بوده که به رئیس روحانی معبد بودایی بلخ می دادند، برمک معروف پدربزرگ یحیی وزیر مشهور هارون الرشید است
فرهنگ نامهای ایرانی