بلغور، گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، فروشه، فروشک، افشهبرای مثال آسیای صبوریم که مرا / هم به برغول و هم به سرمه کنند (حکاک - شاعران بی دیوان - ۲۸۶)
بَلغور، گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، فُروشِه، فَروشَک، اَفشِهبرای مِثال آسیای صبوریم که مرا / هم به برغول و هم به سرمه کنند (حکاک - شاعران بی دیوان - ۲۸۶)
حلوایی را گویند که از آرد پزند و آنرا افروشه نیز خوانند. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حلوایی که از گندم و جو درست کنند و آنرا افروشه نیز گویند. (شرفنامۀ منیری).
حلوایی را گویند که از آرد پزند و آنرا افروشه نیز خوانند. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حلوایی که از گندم و جو درست کنند و آنرا افروشه نیز گویند. (شرفنامۀ منیری).
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، بارتنگ، لسان الحمل، جرغول، چرغول، جرغون
بارهَنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زَبان بَرّه، بارتَنگ، لِسانُ الحَمَل، جَرغول، چَرغول، جَرغون
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، بارتنگ، لسان الحمل، جرغول، جرغون، خرغول
بارهَنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زَبان بَرّه، بارتَنگ، لِسانُ الحَمَل، جَرغول، جَرغون، خَرغول
دارای پیچ و تاب، مجعّد، برای مثال جوان چون بدید آن نگاریده روی / به سان دو زنجیر مرغول موی (رودکی - ۵۴۴)، کنایه از زلف پیچیده و مجعد، در موسیقی آواز، نغمه
دارای پیچ و تاب، مجعّد، برای مِثال جوان چون بدید آن نگاریده روی / به سان دو زنجیر مرغول موی (رودکی - ۵۴۴)، کنایه از زلف پیچیده و مجعد، در موسیقی آواز، نغمه
درنگ، تاخیر در کار، برای مثال که فرغول پدید آید آن روز / که بر تخته تو را تیره شود فام (رودکی۱ - ۳۲)، اهمال، غفلت، برای مثال به هر کار بیدار و بشکول باش / به شب دشمن خواب فرغول باش (اسدی - ۳۴۴)
درنگ، تاخیر در کار، برای مِثال که فرغول پدید آید آن روز / که بر تخته تو را تیره شود فام (رودکی۱ - ۳۲)، اهمال، غفلت، برای مِثال به هر کار بیدار و بشکول باش / به شب دشمن خواب فرغول باش (اسدی - ۳۴۴)
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، بارتنگ، لسان الحمل، چرغول، جرغون، خرغول
بارهَنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زَبان بَرّه، بارتَنگ، لِسانُ الحَمَل، چَرغول، جَرغون، خَرغول
دهی از دهستان پشت کوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان. کوهستانی، معتدل، مالاریائی. سکنۀ آن 150 تن. آب آن ازقنات و محصول آن غلات، شلتوک، کنجد، حبوبات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان عبا و گلیم بافی است. راه مالرو، ساکنین از طایفۀ باشت و بابوئی هستند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان پشت کوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان. کوهستانی، معتدل، مالاریائی. سکنۀ آن 150 تن. آب آن ازقنات و محصول آن غلات، شلتوک، کنجد، حبوبات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان عبا و گلیم بافی است. راه مالرو، ساکنین از طایفۀ باشت و بابوئی هستند. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
غفلت و غافل شدن و تأخیر و درنگ در کارها. (برهان). تأخیر. مطل. (یادداشت به خط مؤلف). تأخیر بود بر مدافعت و مطل و کسلان. (اسدی) : که فرغول پدید آید آن روز که بر تخته تو را تیره شود نام. رودکی (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی). به هر کار بیدار و بشکول باش به دل دشمن خواب فرغول باش. اسدی. رجوع به فرغوک شود
غفلت و غافل شدن و تأخیر و درنگ در کارها. (برهان). تأخیر. مطل. (یادداشت به خط مؤلف). تأخیر بود بر مدافعت و مطل و کسلان. (اسدی) : که فرغول پدید آید آن روز که بر تخته تو را تیره شود نام. رودکی (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی). به هر کار بیدار و بشکول باش به دل دشمن خواب فرغول باش. اسدی. رجوع به فرغوک شود
دارویی است که آنرا زبان بره گویند و بعربی ’لسان الحمل’ خوانند. (برهان) (جهانگیری). رستنیی است که آنرا زبان بره و بعربی ’لسان الحمل’ خوانند و چرغون نیز همان است. (از انجمن آرا) (آنندراج). گیاهی دوایی که به تازی ’لسان الحمل’ گویند و تخم آنرا بارتنگ نامند. (ناظم الاطباء). چرغون. خرگوشک. خرغول. زبان بره. رجوع به چرغون و خرگوشک و خرغول شود
دارویی است که آنرا زبان بره گویند و بعربی ’لسان الحمل’ خوانند. (برهان) (جهانگیری). رستنیی است که آنرا زبان بره و بعربی ’لسان الحمل’ خوانند و چرغون نیز همان است. (از انجمن آرا) (آنندراج). گیاهی دوایی که به تازی ’لسان الحمل’ گویند و تخم آنرا بارتنگ نامند. (ناظم الاطباء). چرغون. خرگوشک. خرغول. زبان بره. رجوع به چرغون و خرگوشک و خرغول شود
گیاهی است که آنرا بارتنگ خوانند و در دواها خصوصاً در پاکیزه کردن جراحتها بی نظیر است و تخم آنرا ناکوفته با گلاب گرم کرده بخورند جراحت امعاء را نافع باشد و ریم آهنج بیخ آن است و آنرا بعربی لسان الحمل خوانند و بعضی گویند گیاهی است که آنرا خرگوشک می خوانند. قابض است و رفع اسهال کند و بعضی دیگر گویند تخمی است که بزرقطونا گویندش و خرغول بسبب آن می گویند که شبیه است بگوش خر، چه غول در فارسی بمعنی گوش است و اسب غول هم بهمین جهت گویند. (برهان قاطع) (ازفرهنگ جهانگیری) (آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)
گیاهی است که آنرا بارتنگ خوانند و در دواها خصوصاً در پاکیزه کردن جراحتها بی نظیر است و تخم آنرا ناکوفته با گلاب گرم کرده بخورند جراحت امعاء را نافع باشد و ریم آهنج بیخ آن است و آنرا بعربی لسان الحمل خوانند و بعضی گویند گیاهی است که آنرا خرگوشک می خوانند. قابض است و رفع اسهال کند و بعضی دیگر گویند تخمی است که بزرقطونا گویندش و خرغول بسبب آن می گویند که شبیه است بگوش خر، چه غول در فارسی بمعنی گوش است و اسب غول هم بهمین جهت گویند. (برهان قاطع) (ازفرهنگ جهانگیری) (آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)
از قرای دهستان است. (معجم البلدان) (سمعانی). و دهستان ناحیتی بوده است در نزدیکی گرگان که ویرانه های آن برجای است. (ازمازندران و استرآباد رابینو ترجمه فارسی ص 127)
از قرای دهستان است. (معجم البلدان) (سمعانی). و دهستان ناحیتی بوده است در نزدیکی گرگان که ویرانه های آن برجای است. (ازمازندران و استرآباد رابینو ترجمه فارسی ص 127)
گندم و جو نیم کوفته و خردشده. (برهان). گندم و جو پخته و خشک کرده و سپس نیم کوفته. بلغور. جریش، جرش، پرغول کرد و منه الجریش، آشی که از پرغول پزند، حلوائی هم هست که آنرا افروشه خوانند. (برهان). خبیص
گندم و جو نیم کوفته و خردشده. (برهان). گندم و جو پخته و خشک کرده و سپس نیم کوفته. بلغور. جَریش، جَرَش، پرغول کرد و منه الجریش، آشی که از پرغول پزند، حلوائی هم هست که آنرا افروشه خوانند. (برهان). خبیص
بارهنگ، گیاهی با ساقه های نازک وبرگ های بیضی شکل، بلندیش تا نیم سانتی متر می رسد، دانه های ریز و لعاب دار دارد که خاصیت نرم کننده و ملین دارد، بارتنگ، خرگوشک
بارهنگ، گیاهی با ساقه های نازک وبرگ های بیضی شکل، بلندیش تا نیم سانتی متر می رسد، دانه های ریز و لعاب دار دارد که خاصیت نرم کننده و ملین دارد، بارتنگ، خرگوشک