جدول جو
جدول جو

معنی برغریویدن - جستجوی لغت در جدول جو

برغریویدن(مُ)
غریویدن. رجوع به غریویدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غریویدن
تصویر غریویدن
بانگ برآوردن، فریاد زدن، خروشیدن، برای مثال غریویدن کوس گردون شکاف/ زمین را برافکند پیچش به ناف (نظامی۵ - ۹۶۷)، خرامان غریوید و بردش نماز / بپرسیدش از رنج های دراز (فردوسی - ۲/۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
برریختن. ریختن:
اشک من چون زر که بگدازی و برریزی بزر
اشک تو چون ریخته بر زر همی برگ سمن.
منوچهری.
و رجوع به ریختن شود، ثابت شدن برکسی. (ناظم الاطباء). بر فلان ثابت شدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ هََ)
مقابل غریویدن
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ غَ)
غیژیدن. رجوع به غیژیدن شود، ممتاز. متمایز:
نبد کهتر از مهتران برفرود
بهم در نشستند چون تار و پود.
فردوسی.
نباید که باشد کسی برفرود
توانگر بود تار و درویش پود.
فردوسی.
، اختلاف. تمایز:
بحکمت است و خرد برفرود مردان را
وگرنه ما همه از روی شخص همواریم.
ناصرخسرو.
جهان جای خلاف و برفرود است
جز این مر مردمان را نیست کاری.
ناصرخسرو.
و رجوع به فرود شود
لغت نامه دهخدا
(مَدْ دا کَ دَ)
فریاد زدن. شور و غوغا کردن. (برهان قاطع) (آنندراج). آواز بلند برداشتن. (فرهنگ خطی متعلق به کتاب خانه لغت نامه). غریو کردن:
غریویدن آمد ز توران سپاه
ز سر برگرفتند گردان کلاه.
فردوسی.
شد آن انجمن زار و گریان بر او
برآمد غریویدن های و هو.
اسدی (گرشاسب نامه).
برآمد ده و افکن و گیر و رو
غریویدن کوس و پیکار و غو.
اسدی (گرشاسب نامه).
طپانچه همی کوفت بر روی و چشم
غریوید بسیار ازدرد و خشم.
شمسی (یوسف و زلیخا).
غریویدن کوس گردون شکاف
زمین را برافکند پیچش به ناف.
نظامی.
، نالیدن. زاری کردن. گریستن:
غریوید بسیار و بردش نماز
بپرسیدش از رنجهای دراز.
فردوسی.
غریویدن چنگ و بانگ رباب
برآمد ز ایوان افراسیاب.
فردوسی.
غریوید یوسف دگرباره زار
بغلطید بر خاک چون کشته مار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
به مهر دلش تنگ در بر گرفت
وزآن پس غریویدن از سر گرفت.
شمسی (یوسف و زلیخا).
غریویدن آن فروزان چراغ
همی کرد یعقوب را دل به داغ.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غریویدن
تصویر غریویدن
غریو کردن فریاد زدن آواز بلند برداشتن، نالیدن و گریستن زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریویدن
تصویر غریویدن
((غَ دَ))
فریاد زدن، نالیدن و گریستن
فرهنگ فارسی معین