غیژیدن. رجوع به غیژیدن شود، ممتاز. متمایز: نبد کهتر از مهتران برفرود بهم در نشستند چون تار و پود. فردوسی. نباید که باشد کسی برفرود توانگر بود تار و درویش پود. فردوسی. ، اختلاف. تمایز: بحکمت است و خرد برفرود مردان را وگرنه ما همه از روی شخص همواریم. ناصرخسرو. جهان جای خلاف و برفرود است جز این مر مردمان را نیست کاری. ناصرخسرو. و رجوع به فرود شود