جدول جو
جدول جو

معنی برع - جستجوی لغت در جدول جو

برع(بُ رَ)
کوهی است به تهامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
برع(بَ)
قله ایست در ذمار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برعکس
تصویر برعکس
به عکس، برخلاف مثلاً فکر نکن آدم خوبی است، برعکس خیلی هم شیاد است
فرهنگ فارسی عمید
(بُ عُ)
برعمه. برعومه. برعوم. غلاف میوۀ درخت. (منتهی الارب). پوست گل. (مهذب الاسماء) (آنندراج). غلاف گل. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(بُ عُ)
بچه کفتار یا ونک بچه که از شغال متولد گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). حیوانی است که پدر آن وبر و مادر آن شغال است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ عِ)
ناقۀ بسیارشیر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بُ عُ)
حلقۀ دبر. ج، براعث. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
بارع تر. تمام تر. سرآمدتر در فضل. برتر از دیگران در دانش و مانند آن. نیکوتر، سطبرتر. هنگفت تر. ضخیمتر، شدیدتر. اشدّ. سخت تر
لغت نامه دهخدا
تصویری از برعم
تصویر برعم
غنچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برعیس
تصویر برعیس
شکیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برعمه
تصویر برعمه
غنچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
برخلاف، بالعکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برعالم عرفان زدن
تصویر برعالم عرفان زدن
از حجاب وشرم بیرون آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برعمیاء
تصویر برعمیاء
((بَ عَ))
کورکورانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
((بَ عَ))
برخلاف، به عکس آن چه گفته شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
واژگونه، وارونه، واژگون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برعهده
تصویر برعهده
بردوش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برعکس کردن
تصویر برعکس کردن
Reverse
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
Conversely, Oppositely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برعکس کردن
تصویر برعکس کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
al contrario, oppostamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برعکس کردن
تصویر برعکس کردن
invertire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
inversamente, de forma oposta
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برعکس کردن
تصویر برعکس کردن
reverter
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
相反地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
навпаки , протилежно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
przeciwnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برعکس کردن
تصویر برعکس کردن
odwracać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برعکس کردن
تصویر برعکس کردن
перевертати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
umgekehrt, entgegengesetzt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برعکس کردن
تصویر برعکس کردن
umkehren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
наоборот , противоположно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برعکس کردن
تصویر برعکس کردن
перевернуть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برعکس کردن
تصویر برعکس کردن
revertir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی