- برطنج(بَ طَ)
معرب برتنگ. برتنگ پهن. (مهذب الاسماء). رجوع به برتنگ شود، به علامت تیزی شهوت و اشتها دندانهابهم زدن چنانکه ماده خر.
- ، ژاژ خائیدن. هرزه دراییدن. یافه سراییدن. (یادداشت دهخدا) :
رودکی استاد شاعران جهان بود
صدیک از او توئی کسایی برگست
خاک کف پای رودکی نسزی تو
هم نشوی کوشه او چه خائی برغست.
کسائی.
بر این قوافی گر سوزنی نه ای شاعر
خدای داند تا چند خایدی برغست.
سوزنی (از آنندراج).
مؤلف گوید بیت دوم کسائی ظاهراً:
هم بسزی لوشۀ چو... و لوشه صورتی از لبیشه و لویشه باشد.
بیت اول نسخۀ فرهنگ اسدی نخجوانی در برگست شاهد می آورد این است:
رودکی از قطب شاعران جهان بود
شد ز یکی آرزو کسائی پرگست
که مصراع دوم ظاهراً ’شد ز یکی آرزو کسائی پرگست’ باشد و گمان می کنم حدس من صائب باشد چه صاحب فرهنگ اسدی قید ’که بیشتر خر خورد را’ برای روشن کردن معنی بیت خود در استشهاد به این شعر می آورد یعنی چون هرزه درائی و برغست خائی و دعوی همالی رودکی کنی درصورتی که خاک پای او را هم نسزی و سزاوار لویشه باشی.
در فرهنگ اسدی چ پاول هورن در کلمه فرغست که صورتی دیگر برغست است از لمعانی عباسی بیتی بشاهد آورده که هرچند نامفهوم است ولی مؤید این است که برغست خائیدن همان ژاژ خائیدن باشد و شعر این است:
ای میر شاعرانست داده ژاژ انک
من ژاژ نی ولیکن فرغستم.
(یادداشت مؤلف).
، جل وزغ و آن چیزی باشد سبز که در روی آبهای ایستاده می ایستد. (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). خزه آن سبزیی که بر روی آبها بندد و بایستد ووزغ بر آن منزل کند. (انجمن آرای ناصری). طلحب. (ناظم الاطباء). بزغسمه، جوی آبی که برزیگران از منبع بجانب زراعت برند. (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :
وگرش آب نبودی و حاجتی بودی
ز نوک هر مژه ای راندمی دوصد برغست.
خسروانی (از آنندراج)
- ، ژاژ خائیدن. هرزه دراییدن. یافه سراییدن. (یادداشت دهخدا) :
رودکی استاد شاعران جهان بود
صدیک از او توئی کسایی برگست
خاک کف پای رودکی نسزی تو
هم نشوی کوشه او چه خائی برغست.
کسائی.
بر این قوافی گر سوزنی نه ای شاعر
خدای داند تا چند خایدی برغست.
سوزنی (از آنندراج).
مؤلف گوید بیت دوم کسائی ظاهراً:
هم بسزی لوشۀ چو... و لوشه صورتی از لبیشه و لویشه باشد.
بیت اول نسخۀ فرهنگ اسدی نخجوانی در برگست شاهد می آورد این است:
رودکی از قطب شاعران جهان بود
شد ز یکی آرزو کسائی پرگست
که مصراع دوم ظاهراً ’شد ز یکی آرزو کسائی پرگست’ باشد و گمان می کنم حدس من صائب باشد چه صاحب فرهنگ اسدی قید ’که بیشتر خر خورد را’ برای روشن کردن معنی بیت خود در استشهاد به این شعر می آورد یعنی چون هرزه درائی و برغست خائی و دعوی همالی رودکی کنی درصورتی که خاک پای او را هم نسزی و سزاوار لویشه باشی.
در فرهنگ اسدی چ پاول هورن در کلمه فرغست که صورتی دیگر برغست است از لمعانی عباسی بیتی بشاهد آورده که هرچند نامفهوم است ولی مؤید این است که برغست خائیدن همان ژاژ خائیدن باشد و شعر این است:
ای میر شاعرانست داده ژاژ انک
من ژاژ نی ولیکن فرغستم.
(یادداشت مؤلف).
، جل وزغ و آن چیزی باشد سبز که در روی آبهای ایستاده می ایستد. (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). خزه آن سبزیی که بر روی آبها بندد و بایستد ووزغ بر آن منزل کند. (انجمن آرای ناصری). طلحب. (ناظم الاطباء). بزغسمه، جوی آبی که برزیگران از منبع بجانب زراعت برند. (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) :
وگرش آب نبودی و حاجتی بودی
ز نوک هر مژه ای راندمی دوصد برغست.
خسروانی (از آنندراج)
