- برصه
- خانه دیو دیو جای، ریگستان
معنی برصه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فیش، ورق، صفحه
غلام، کنیز، اسیر
شکوفه روفاندار (درخت مسواک) دیگ دیگ سنگی افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
آفریدگان، آفریده، خلق
روزگار، زمان
زمین خوب خاک سرخ، اندک شیر پارسی تازی شده بس ره از شهرها گل نیشابوری سنگ سپید
آبگیر، تالاب
پهنه
شاخ درخت، کشت، زراعت
جمع بار نیکو کاران صالحان
بنده زر خرید
پاره وحصه و بهره
قاطع، برنده، برا، بیزاری، بیگناهی، وارهیدگی، وام رهی، آک رهی (آک عیب)
مونث ابرص، زنی که به بیماری پیسی دچار باشد
سپیدک خجک ناخن
مانند برگ، تکه کاغذ
استخر کوچک، حوض آب
باک بیم
گوناگونی رنگارنگی، چشمداشت پیوس
رخصت، شربت از آب
روزگار، قسمتی از وقت و زمان
مربوط به برّ مثلاً قوای بریه
بندۀ زرخرید، غلام، کنیز
حمل شده، آنچه کسی در قمار به دست آورده
حمل شده، آنچه کسی در قمار به دست آورده
گودال آب، تالاب، استخر طبیعی، استخر
برگ، برگ مانند، چیزی که شبیه برگ باشد، تکه های بریده شده از هلو یا زردآلو که آن ها را در آفتاب خشک کنند، نشانه و نمونۀ مال، تکه ای از اموال دزدیده شده که در نزد کسی پیدا شود، تکۀ کوچک کاغذ برای یادداشت، فیش
میدان، فضای جلو عمارت، ساحت خانه، حیاط، جای وسیع
حصه، جزء، پاره ای از چیزی، در ریاضیات کسر، عدد کسری
اسکنه، وسیلۀ فلزی دسته داری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار می برند، ماهه، پرمه، پرماه، پرما، برماه، بهرمه
گشادگی میان سرای که در آن بنا نباشد، صحن خانه، زمین سرای، جنگ گاه
بیماری کوژی فرصت در فارسی دمان یاور زمان دیل یارا، فر زمان روزگار که اژدها شود ار روزگار یابد مار (فرخی)، پروا، تون توان
گرده قرص گرده: قرصه ای نان، قرص جرم (خورشید و ماه و غیره) : ز آتش لاله شمال سوخت سحر گه بخور قرصه خورشید را لخلخه کرد از بخار (عمادی. گنج شخن 311: 1) یا قرصه زر. آفتاب