جدول جو
جدول جو

معنی برشکه - جستجوی لغت در جدول جو

برشکه
(اِ)
جداجدا کردن و بخش بخش کردن: برشک الجروز، جداجدا و بخش بخش کرد آن را. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گردونۀ چهارچرخه ای که با اسب کشیده می شود و سایبان آن باز و بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برشته
تصویر برشته
بریان شده، تف داده شده، هر چیز خوراکی که بدون آب روی آتش بریان شده
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بریدن: برشط اللحم برشطه، برید گوشت را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کسی را به تازیانه زدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیز و پیوسته نگریستن به سوی کسی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از آنندراج). برشام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به برشام شود، لب سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ رِ نِ)
دهی است از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. سکنۀ آن 592 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بِ رِ تَ / تِ)
نعت مفعولی است از برشتن. بریان. بریان کرده. (حاشیۀ منیری). بریان کرده. (آنندراج). برهود. نیک پخته و رطوبت آن گرفته شده. (یادداشت مؤلف). به آتش خوب پخته چنانکه روی آن سرخ و چون نیم سوخته گردد. مشوی. مشویه. (یادداشت مؤلف). نزدیک بسوختن. خشک پخته. مقلو. سرخ کرده. ممحص. بوداده.
- برشته ته، چیزی که ته او برشته شده باشد. (آنندراج) :
جام برشته تهش داغ دل لاله زاد
ساقی مستانه اش نرگس تکیه عقاب.
زلالی.
- برشته شدن، سرخ شدن بر آتش آنگونه که قسم اعظم رطوبت و تری آن گرفته شود.
-
لغت نامه دهخدا
روسی گردونه گردونه چهار چرخه که با اسب کشیده شود و اطاقکی برای حمل مسافر دارد که سقف آنرا میتوان بلند کرد و بالای اطاقک پوشاند یا تا کرده خوابانید
فرهنگ لغت هوشیار
بریان شده، تف داده بو داده، پخته، هر خوردنی که آنرا بدون آب روی آتش تف داده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشده
تصویر برشده
((~. شُ دِ))
بالا رفته، بلند شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برشته
تصویر برشته
((بِ رِ تِ))
بریان شده، تف داده، بو داده، پخته
فرهنگ فارسی معین
((دُ رُ کِ))
گردونه چهارچرخه که با اسب کشیده می شود و اتاقکی برای حمل مسافر دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برشته
تصویر برشته
محمّصٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از برشته
تصویر برشته
Roasted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برشته
تصویر برشته
rôti
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از برشته
تصویر برشته
asado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از برشته
تصویر برشته
kukaangwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از برشته
تصویر برشته
geröstet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برشته
تصویر برشته
смажений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برشته
تصویر برشته
pieczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برشته
تصویر برشته
烤的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برشته
تصویر برشته
assado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برشته
تصویر برشته
بھنا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از برشته
تصویر برشته
ভাজা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از برشته
تصویر برشته
kavrulmuş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از برشته
تصویر برشته
arrostito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برشته
تصویر برشته
구운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از برشته
تصویر برشته
焼けた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از برشته
تصویر برشته
צלוי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از برشته
تصویر برشته
жареный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برشته
تصویر برشته
dipanggang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از برشته
تصویر برشته
ย่าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از برشته
تصویر برشته
geroosterd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از برشته
تصویر برشته
भुना हुआ
دیکشنری فارسی به هندی