جدول جو
جدول جو

معنی برساختگی - جستجوی لغت در جدول جو

برساختگی
(بَ تَ / تِ)
آمادگی. آرایش. خودآرایی:
هرچه پرسیش ز رعنایی و برساختگی
عربی وار جوابم دهد آن ماه عرب.
سنایی.
لغت نامه دهخدا
برساختگی
آمادگی، آرایش، خود آرائی
تصویری از برساختگی
تصویر برساختگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برخاستگی
تصویر برخاستگی
برخاسته بودن، بلندشدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
چیز جعلی و مصنوعی، آمادگی و آراستگی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ تَ / تِ)
محصول. مصنوعی. مزور. ساختگی. منحوت. مصنع. (یادداشت مؤلف) :
چه باشد سخنهای برساخته
شب و روز اندیشه پرداخته.
شمسی (یوسف و زلیخا).
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
ساخته نبودن. آماده و بسیجیده نبودن، نابسامانی. روبراه نبودن. مرتب نبودن، ناسازگاری
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
بدرفتاری: محتشم خدمتکاران او این مرد (بوسهل زوزنی) بود اما بر مردمان بدساختگی کردی و درشت و ناخوش و صفرایی عظیم داشت. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 25)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ / تِ)
افراختگی. رجوع به افراختگی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ طَ)
ساختن. رجوع به ساختن شود.
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
حالت و چگونگی برداشته. حاصل مصدر است از برداشتن. رجوع به برداشتن و برداشته شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
حالت و چگونگی برتافته. برگشتگی.
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
صداقت و راستی. ساده دلی. بی تزویری. (ناظم الاطباء). رجوع به ساختگی شود
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ / تِ)
فراغت
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
عمل کارساخته. کارسازی: که باز چه طریق سازد که خویشتن رابه اردو اندازد چون این بهانه یافت بکارساختگی مشغول شد. (جهانگشای جوینی). و رجوع به کار ساختن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ)
درخور سازش و ساختن:
ایزد چو نصیب من چنین کرد
در ساختنی است با چنین درد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
چگونگی و کیفیت ساخته، ساخته بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برتافتگی
تصویر برتافتگی
پیچیدگی پیچش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارساختگی
تصویر کارساختگی
کارسازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرداختگی
تصویر پرداختگی
فراغت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناساختگی
تصویر ناساختگی
بی آلت و عدت بودن نامجهز بودن: (و شما در چشم دشمن سست و خوار بودید ازناساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخاستگی
تصویر برخاستگی
بلند شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
((تَ یا تِ))
مجهز بودن، آمادگی، مصنوعی، تقلبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برساخته
تصویر برساخته
جعلی، اختراع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
مصنوعی، تقلبی، کذایی، جعلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برساخت
تصویر برساخت
جعل
فرهنگ واژه فارسی سره
جعلی، ساختگی، مصنوعی، غیرواقعی
متضاد: واقعی، حقیقی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
Affected, Factitious, Feigned, Fictitious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
затронутый , искусственный , притворный , вымышленный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
betroffen, künstlich, vorgetäuscht, fiktiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
уражений , штучний , удаваний , вигаданий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
dotknięty, sztuczny, udawany, fikcyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
受影响的 , 人工的 , 假装的 , 虚假的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
afetado, fictício, fingido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
colpito, fittizio, finto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ساختگی
تصویر ساختگی
afectado, ficticio, fingido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی