- بردیدن
- از سر راه دور شدن
معنی بردیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- بردیدن
- از راه به طرفی شدن، دور گردیدن از سر راه، برگردیدن،
برای مثال همت بلنددار که با همت خسیس / چاووش پادشاه براند تو را که «برد!» ، بردابرد(مولوی۲ - ۲۲۷)
- بردیدن ((بَ. دَ))
- دور گشتن از راه اصلی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منحل کردن
بستن، قید کردن مقید کردن، حبس کردن زندان کردن
مواظبت کردن برکاریمداومت کردن برامری کاری را پیاپی انجام دادن ورزیدن
دمیدن نفس دمیدن، طلوع کردن (ستارگان)، پدید شدن (صبح سپیده)، سخن گفتن، غضبناک شدن قهر آلود گردیدن، روییدن سبرشدن
میوه دادن، ثمر دادن، نتیجه دادن، حاصل دادن
نصب گوهر بر طلا و نقره، تفتیش کردن، بیرون کشیدن
برگزیدن، منتخب کردن
وصل، رسیدن
بستن، چیزی را به چیز دیگر یا به جایی پیوند دادن، بند کردن، سفت شدن، افسردن، منجمد شدن، منجمد ساختن
دور زدن، چرخیدن، گشتن، برای مثال بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان / به هر جفا که توانی که سنگ زیرینم (سعدی۲ - ۵۱۵) ، تغییر کردن، شدن، برای مثال نگردم از تو تا بی سر «نگردم» / ز تو تا درنگردم بر نگردم (نظامی۲ - ۲۹۷)
کاری را پیاپی کردن، مواظبت و مداومت در کاری کردن
دمیدن، وزیدن باد، پف کردن و باد کردن در چیزی، روییدن و سر از خاک درآوردن گیاه، طلوع کردن، سر زدن آفتاب، پدیدار گشتن، خروشیدن، خود را پرباد کردن
دور زدن، گشتن
((گَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
گشتن، شدن، چرخیدن، تغییر یافتن، تحول یافتن، حرکت کردن، راه پیمودن، متوجه بودن، روی آوردن، مقابله کردن، نبرد کردن
به هم زدن و از میان بردن یک شرکت، حکومت و مانند آن، برهم پیچیدن و جمع کردن بساط و دستگاهی، دانه دانه برداشتن چیزی از روی زمین، برگزیدن و برداشتن چیزهای مرغوب و پسندیده از میان تودۀ چیزی، دانه چیدن مرغ از روی زمین
قطع کردن، جدا کردن
جدا کردن، پاره کردن، جدا ساختن چیزی از چیز دیگر با کارد یا قیچی یا آلت دیگر، جدا شدن، پاره شدن، درنوردیدن و پیمودن راه
Chop, Pare, Shear, Slash, Slit
рубить , обрезать , стричь , разрезать , разорвать
hacken, zuschneiden, scheren, zerschneiden, aufreißen
рубати , обрізати , стригти , різати , рвати
ciąć, przycinać, strzyc, rwać
切 , 削减 , 剪 , 切割 , 撕裂
cortar, aparar, tosquiar, rasgar
tagliare, tosare, strappare
cortar, recortar, esquilar, rasgar
couper, tailler, tondre, déchirer