دهی است از دهستان حومه بخش سومای شهرستان ارومیه. سکنۀ آن 152 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، بزرگ شدن. بالغ شدن: چو بررست و آمدش هنگام شوی چو پروین شدش روی و چون قیر موی. فردوسی
دهی است از دهستان حومه بخش سومای شهرستان ارومیه. سکنۀ آن 152 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، بزرگ شدن. بالغ شدن: چو بررست و آمدش هنگام شوی چو پروین شدش روی و چون قیر موی. فردوسی
کردوک هارا بعض محققین با کردها تطبیق کرده اند. گزنفون گویداین مردم بسیار رشیدند و هنوز تابع پادشاهان پارس نشده اند. از نوشتۀ گزنفون برمی آید که مسکن آنان در سرزمین کوهستانی و صعب بوده است و با ارمنستان سرحد مشترک داشته اند. (از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1073). رجوع به تاریخ ایران باستان، کرد و پیوستگی نژادی وتاریخی او ص 91، کرد و کردو در همین لغت نامه شود
کردوک هارا بعض محققین با کردها تطبیق کرده اند. گزنفون گویداین مردم بسیار رشیدند و هنوز تابع پادشاهان پارس نشده اند. از نوشتۀ گزنفون برمی آید که مسکن آنان در سرزمین کوهستانی و صعب بوده است و با ارمنستان سرحد مشترک داشته اند. (از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1073). رجوع به تاریخ ایران باستان، کرد و پیوستگی نژادی وتاریخی او ص 91، کرد و کردو در همین لغت نامه شود
افروشه، که نوعی از حلوا باشد. و از آنست مثل: اًن البروک من عمل الملوک. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). این مثل عربی مثل فارسی ’خرما و ماهی، لوت پادشاهی’ را بخاطر می آورد. (یادداشت دهخدا).
افروشه، که نوعی از حلوا باشد. و از آنست مثل: اًن البروک من عمل الملوک. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). این مثل عربی مثل فارسی ’خرما و ماهی، لوت پادشاهی’ را بخاطر می آورد. (یادداشت دهخدا).
افسانه. (برهان) (ناظم الاطباء). لغز. چیستان. (برهان). افسانه. اغلوطبود که از یکدیگر پرسند. احجیه. (مهذب الاسماء). و بعربی لغز گویند. حجیا. (یادداشت مؤلف) : زبردکهای دورادور بسته که از فکرش دل داناست خسته. امیرخسرو. بعضی بردک را بفتح اول بمعنی افسانه و بضم اول بمعنی لغز و چیستان گفته اند. (برهان). پردک. (آنندراج) (انجمن آرا). چربک. کردک. (شرفنامۀمنیری). اغلوطه و لغز و چیستان و رمز. (ناظم الاطباء). القیه. آبده. (مهذب الاسماء). رجوع به بردکی و بردشود.
افسانه. (برهان) (ناظم الاطباء). لغز. چیستان. (برهان). افسانه. اغلوطبود که از یکدیگر پرسند. احجیه. (مهذب الاسماء). و بعربی لغز گویند. حجیا. (یادداشت مؤلف) : زبردکهای دورادور بسته که از فکرش دل داناست خسته. امیرخسرو. بعضی بردک را بفتح اول بمعنی افسانه و بضم اول بمعنی لغز و چیستان گفته اند. (برهان). پردک. (آنندراج) (انجمن آرا). چربک. کردک. (شرفنامۀمنیری). اغلوطه و لغز و چیستان و رمز. (ناظم الاطباء). القیه. آبده. (مهذب الاسماء). رجوع به بردکی و بردشود.
درتداول گناباد ابزار گندم کوبی است که بگاو می بندند وروی ساقه های گندم بحرکت می آورند تا گندم از کاه جداشود. جنجل. (منتهی الارب) (یادداشت آقای گنابادی)
درتداول گناباد ابزار گندم کوبی است که بگاو می بندند وروی ساقه های گندم بحرکت می آورند تا گندم از کاه جداشود. جنجل. (منتهی الارب) (یادداشت آقای گنابادی)
دهی است از دهستان کاریز نو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد. سکنۀ آن 515 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، درماندن در جواب، برفتار اسب تاتاری رفتن. (منتهی الارب) ، سنگین شدن مرد. و اشتقاق برذون از این کلمه است. (از اقرب الموارد)
دهی است از دهستان کاریز نو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد. سکنۀ آن 515 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، درماندن در جواب، برفتار اسب تاتاری رفتن. (منتهی الارب) ، سنگین شدن مرد. و اشتقاق برذون از این کلمه است. (از اقرب الموارد)
جهاز عروس. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). وردک. رجوع به وردک شود، خانه را گویند که از چوب و علف پوشیده باشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه از کاه و نی راست کنند و به هندی چهپر گویند. (غیاث اللغات از برهان از رشیدی)
جهاز عروس. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). وردک. رجوع به وردک شود، خانه را گویند که از چوب و علف پوشیده باشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه از کاه و نی راست کنند و به هندی چهپر گویند. (غیاث اللغات از برهان از رشیدی)
برذون. اسب نر جلد وتند. گویند این لغت عربی است. (برهان) (آنندراج) ، امعان نظر در نوشته ای. غوررسی و اظهار نظر در محتوای کتابی یا مقاله ای. مطالعه. اقتراح
برذون. اسب نر جلد وتند. گویند این لغت عربی است. (برهان) (آنندراج) ، امعان نظر در نوشته ای. غوررسی و اظهار نظر در محتوای کتابی یا مقاله ای. مطالعه. اقتراح
یکی از دهستانهای بخش قمصر شهرستان کاشان است. سکنۀ آن در حدود 8300 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، مهارت راهنما و بفتح اول هم آمده است. (منتهی الارب) (آنندراج). مهارت و حذاقت دلیل و راهنما. (ناظم الاطباء). و رجوع به برس شود ده مرکز دهستان برزوک بخش قمصر کاشان دارای 2600 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
یکی از دهستانهای بخش قمصر شهرستان کاشان است. سکنۀ آن در حدود 8300 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، مهارت راهنما و بفتح اول هم آمده است. (منتهی الارب) (آنندراج). مهارت و حذاقت دلیل و راهنما. (ناظم الاطباء). و رجوع به بَرْس شود ده مرکز دهستان برزوک بخش قمصر کاشان دارای 2600 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
فروخفتن شتر. (از منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). بزانو نشستن شتر، و اصل معنی آن نشستن شتر است بر ’برک’ یعنی سینۀ خود. (از اقرب الموارد). تبراک. و رجوع به تبراک شود.
فروخفتن شتر. (از منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). بزانو نشستن شتر، و اصل معنی آن نشستن شتر است بر ’برک’ یعنی سینۀ خود. (از اقرب الموارد). تَبراک. و رجوع به تبراک شود.
دهی از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 559 تن. آب از رودخانه. محصولات غلات، زعفران، شلغم. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 559 تن. آب از رودخانه. محصولات غلات، زعفران، شلغم. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)