زردوز زردوز کسی که پیشه اش دوختن و ساختن پارچه های زری است، کسی که با تارهای زر نقش و نگار بر جامه می دوزد، زردوزی شده فرهنگ فارسی عمید
برفوز برفوز پوزِه، گرداگرد دهان جانوران چهارپا، بُنفوز، پَتفوز، بَتپوز، پوز، فُرُنج، فوز، بَتفوز فرهنگ فارسی عمید
بردون بردون شهرکی است (بخوزستان) خرم و آبادان و با نعمت بسیار و کشت و برز. (حدود العالم) ، امعان نظر کردن لغت نامه دهخدا
بردون بردون برذون. اسب نر جلد وتند. گویند این لغت عربی است. (برهان) (آنندراج) ، امعان نظر در نوشته ای. غوررسی و اظهار نظر در محتوای کتابی یا مقاله ای. مطالعه. اقتراح لغت نامه دهخدا
بردون بردون دهی است از دهستان کمرود بخش نور شهرستان آمل. سکنۀ آن 500 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، کنایه از مردم بی ادب. (برهان) (آنندراج) لغت نامه دهخدا